۲-۶-۱ مدیریت استراتژیک:
مدیریت استراتژیک عبارت است از فرایند تضمین دستیابی سازمان به فواید ناشی از به کارگیری استراتژیهای مناسب. طبق این بیان، یک استراتژی مناسب مطابق با نیازمندیهای یک سازمان در زمان مشخص، تعریف میشود. فرایند مدیریت استراتژیک شامل شش گام متوالی و مستمر است:
۱- تجزیه و تحلیل محیطی
۲- پایهگذاری جهتگیری سازمانی
۳- هدفگذاری
۴- تعیین و تدوین استراتژیها
۵- بسترسازی و اجرای استراتژیها
۶- کنترل استراتژیها
شکل ۲-۱: مراحل فرایند استراتژیک
همان گونه که در شکل ۲-۱ دیده می شود، یک مدیر استراتژیست باید هم به برنامهریزی و هم به کنترل بپردازد، چرا که تنها یک غیر مدیر بدون برنامهریزی، سعی در کنترل فعالیتها میکند.
- مرحله اول تجزیه و تحلیل محیطی
اولین مرحله از مراحل فرایند استراتژیک عبارت است از مطالعه محیط سازمان در راستای شناسایی عوامل محیطی که بر عملکرد سازمان تأثیر به سزایی دارند. مدیران هر از چندگاه به منظور درک بهتر رویدادهای درون سازمانی و برون سازمانی از یک سو و افزایش تناسب استراتژیهای اتخاذشده با محیط سازمانی از سوی دیگر، اقدام به تجزیه و تحلیل محیطی مینمایند. یک مدیر برای تجزیه و تحلیل کارآمد و مؤثر محیط سازمانی باید از ساختار محیط سازمان آگاهی داشته باشد (داوری و همکاران،۱۳۸۰، ص ۴۷).
- مرحله دوم پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی
در گام دوم مدیران با بهرهگیری از نتایج تجزیه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهتگیریهای سازمانی مینمایند. سه عنصر اساسی در همین راستا «مأموریت سازمانی»[۲۳]، «چشمانداز سازمانی»[۲۴]، «ارزشهای سازمانی»[۲۵] میباشند. این سه مفهوم به منزله اتصال دهنده عناصر سازمانی بوده، بیانگر ماهیت، چگونگی و نحوه جهتگیریهای سازمانی هستند. مأموریت، معادل فلسفه وجودی؛ ارزشها، به منزله اصول اعتقادی دیرپا و اساسی و چشم انداز نیز حکم تصویر زنده سازمان در آیندهای تعریف شده را دارد (داوری و همکاران،۱۳۸۰، ص ۴۷).
- مرحله سوم هدفگذاری
برای کلمه هدف[۲۶] در متون مدیریتی تعابیر بسیاری وجود دارد و البته در خارج از کتب مدیریتی نیز به معنای مختلفی استفاده میشود. حتی شاید بتوان ادعا کرد که در مورد آن بیش از هر مفهوم برنامهریزی بحث و نظر وجود داشته است:
آنسوف به اهداف به منزله ابزارهای تصمیمگیری خاصی نگاه میکند که مدیریت را به سمت ارزیابی عملکرد سازمان در رسیدن به منظورها سوق میدهد (هیل و جونز[۲۷]،۱۹۸۵).
- مرحله چهارم تعیین و تدوین استراتژیها
مدیران پس از تجزیه و تحلیل محیط، تعیین جهتگیری سازمانی و تعریف مأموریت، ارزشها، چشم انداز و اهداف سازمانی آماده تعیین استراتژیهای سازمانی میباشند. تعیین استراتژی عبارت است از فرایند تعیین زمینههای عملکرد مناسب جهت دستیابی به اهداف سازمانی در راستای مأموریت و فلسفه وجودی سازمان. به عبارت دیگر استراتژیها میبایست تحلیلهای محیطی را منعکس کرده و منتج به رسیدن به مأموریت و اهداف سازمانی شوند. روشها و مدلهای تعیین استراتژی به تبع مدیریت استراتژیک، از یک تکنیک و دستورالعمل خاص پیروی نکرده، هریک حاوی یک مفهوم و یک بینش هستند. در این راستا مدلهای برنامهریزی استراتژیک بسیاری موجود میباشند که انتخاب آن ها با توجه به ماهیت شرکت، وضعیت صنعت مربوطه و شرایط محیطی صورت میپذیرد (داوری و همکاران،۱۳۸۰، ص ۴۸).
- مرحله پنجم بسترسازی و اجرای استراتژیها
بسترسازی و اجرای استراتژیها پنجمین مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک است که استراتژیهای تدوین شده را به مرحله اجرا میگذارد؛ اما بسترهای کارآمدی که مدیران بنا نهادهاند، بدون یک اجرای منظم و برنامهریزی شده عملاً بیفایده است. جهت اجرای موفقیتآمیز استراتژیها به چهار مهارت بنیادین نیاز است:
الف) مهارت تعامل[۲۸]: که عبارت است از توانایی اداره کردن افراد طی اجرای استراتژی. مدیرانی که ترسها و نا امیدیهای سایرین در رابطه با اجرای یک استراتژی جدید را درک میکنند، آمادگی این را دارند که بهترین اجرا کننده باشند. این مدیران تأکیدشان بر اعضای سازمان و گفتگو برای یافتن بهترین روش به اجرا درآوردن استراتژی است.
ب) مهارت تخصیص[۲۹]: که عبارت است از توانایی تهیه و تدارک منابع سازمانی ضروری برای اجرای یک استراتژی. مجریان موفق استراتژیها دارای استعداد زیادی در برنامهریزی امور، بودجه بندی مالی و زمانی و تخصیص سایر منابع بحرانی میباشند. ج) مهارت نظارت[۳۰]: که عبارت است از توانایی استفاده از اطلاعات برای مشخص کردن این امر که آیا مانعی بر سر اجرای استراتژی به وجود آمده است یا خیر.
ج) مجریان استراتژیها در صورتی موفق میشوند که سیستمهای بازخور اطلاعاتی به وجود آورند و پیوسته از وضعیت اجرای استراتژیها گزارش بگیرند.
د) مهارتهای سازمانده[۳۱]: که عبارت است از توانایی ایجاد یک شبکه از افراد در سرتاسر سازمان که میتوانند به هنگام بروز مشکل در اجرای استراتژی، به حل آن مشکل کمک کنند. مجریان موفق این شبکه را طوری طراحی میکنند تا افرادی را که در بر میگیرند، بتوانند از عهده انواع خاصی از مشکلات قابل پیشبینی برآیند (داوری و همکاران،۱۳۸۰، ص ۴۸).
- مرحله ششم کنترل استراتژیها
کنترل استراتژی به عنوان آخرین گام مدیریت استراتژیک، شامل نظارت و ارزیابی فرایند مدیریت استراتژیک به عنوان یک کل بوده و نقش تضمین عملکرد مناسب این فرایند را دارا میباشد. کنترل، تمامی ابعاد تجزیه و تحلیل محیطی، پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی، تعیین و تدوین استراتژیها، اجرای استراتژیها، حتی نحوه کنترل استراتژیها را در بر دارد. شایان ذکر است که جهت اجرای استراتژیها میبایست آن ها را به تاکتیک و برنامه های عملی مربوطه تقسیم نمود. پرواضح است که استراتژیها قابل کنترل نمیباشند، مگر اینکه برنامه های عملی مربوطه اجرا و کنترل شوند. روند تکامل استراتژی در بستر رویکردهای مختلف تحقق یافته است و رویکرد استراتژی را حاصل یک فرایند تحلیلی و قاعدهمند میدانند. درون مایه اصلی این روشها تنظیم عوامل درونی (نقاط ضعف، نقاط قوت) و عوامل بیرونی (فرصتها و تهدیدها) به منظور بهرهمندی از منابع نهفته در فرصتها (یا اجتناب از زیانهای نهفته در تهدیدها) است (داوری و همکاران ۱۳۸۰، صص ۴۹-۴۸).
در ادامه برخی از خط مشیها و خطمشیهایی که ممکن است توسط شرکتها اتخاذ شده و به کار گرفته شوند را مورد بررسی قرار داده و مرور می کنیم.
۲-۷- خط مشی رشد شرکت:
توجه به رشد شرکت یکی از راهکارهای اساسی جهت موفقیت و دستیابی به سهم بیشتری از بازار در رقابت با رقبای دیگر معرفی شده است. هر چند شرکتهایی که به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند ممکن است خطمشیهای رشد را به عنوان بخشی از مجموعه خطمشیهای خود به کار گیرند، ولی نکته اصلی این است که اکثر شرکتهای کاربر این نوع خط مشی، به نتایج مثبت و چشمگیری دست یافتهاند، به عنوان مثال بر اساس تحقیق صورت گرفته توسط زوک و روقرز[۳۲](۲۰۰۱)، تعداد ۲۴۰ شرکت در هفت صنعت مورد بررسی، به رشد سودآوری دست یافتند. بر اساس این تحقیق، دسترسی به این رشد تنها در سایه توجه به دو نکته زیر حاصل شده است:
[سه شنبه 1401-09-29] [ 04:08:00 ق.ظ ]
|