منش[۱] والدین و رفتار کودکان

شخصیت کودک همیشه به رنگ محیط عاطفی خانواده در می‌آید. با این که، این حقیقت بدیهی و آشکار است، با این حال چندی بیش نیست که ما به رابطه‌ موجود بین منش والدین و رفتارکودک پی برده‌ایم. برخی از اعمال والدین واضح و آشکارند که می‌توان آن ها و تأثیر آن ها را شناسایی کرد، و برخی دیگر پوشیده و پیچیده هستند که آن ها را فقط می‌توان استنباط کرد و درباره‌ تأثیر آن ها قادر نیستیم از فرضیات فراتر رویم.

رفتارها و خصیصه‌های نامطلوب در رفتار والدینی ریشه دارند که بیش از حد عاطفی و بیش از حد حمایت کننده‌اند، اخلاق بچه‌گانه دارند، و الکلی، اغواکننده ، طردکننده[۲]، و بیش از حد وظیفه‌شناس[۳] هستند.

والدینی که بیش از حد عاطفی هستند

گرایش‌های[۴] خصوصی و رفتاری عمومی- کودکانی را که والدینشان بیش از حد عاطفی هستند، به آسانی می‌توان شناخت. آنان همواره ملاحظه می‌شوند.

از سال‌های نخستین زندگی، آموخته‌اند که باید با صدای بلند صحبت کنند تا کسی صدایشان را بشنود، و باید تند صحبت کنند تا کسی صحبتشان را ناتمام باقی نگذارد. آن ها آشفتگی و جوشش والدینشان را به طور کامل و عیناً منعکس می‌سازند. هم کودکان و هم والدین، غالباً از احساساتی بودن بیش از حدشان خبر ندارند و نمی‌دانند که همواره آماده انفجار هستند. وقتی هم که از آن آگاه می‌شوند، با غرور و تکبر، آن را به خصوصیات نژادیشان یا کلیشه‌ای بودنشان نسبت می‌دهند:« می‌دانید، ما جد اندر جد همین‌طور بوده‌ایم.»

این قبیل اشخاص تا زمانی که با همتاهای فرهنگی خود به سر می‌برند و از قلمروی آن خارج نشده‌اند، آنچنان مایه‌ی دردسر دیگران نمی‌شوند. هرجا که پا می‌گذارند، جاروجنجال براه می‌اندازند و با بحث‌های طولانی خود وقت با ارزش دیگران را به هدر می‌دهند، این نوع اشخاص هنگام صحبت صدایشان قوی و بلند است، اما هنگام شنیدن گوشهایشان ضعیف می‌شود. آن ها به نظرشان آدمهای شورانگیز و مجلس گرم‌کنی هستند، اما از تأثیری ناخوشایند که با اعمال و گفتارشان بر دیگران می‌گذارند، بی‌خبرند.

این قبیل والدین شاید از لحاظ روحی مورد آزار دیگران واقع نشوند، اما برای افراد اجتماع آزاردهنده هستند. آن ها نیازمند مقداری کمک تخصصی هستند تا گرایش‌های خصوصی و رفتار عمومی‌شان را تغییر دهند.

والدینی که بیش از حد حمایت‌کننده هستند

توجه شدید به جزئیات زندگانی کودک- افراط در حمایت از کودک، در اصل، به نگرانی شدید والدین نسبت به اعمال جزئی کودک گفته می‌شود. از آن لحظه که کودک به دنیا می‌آید، این والدین شاید نسبت به زنده‌ماندن کودکشان نگران بشوند و این نگرانیشان پایانی نداشته‌باشد. آنچه که برای اکثر والدین امری عادی به حساب می‌آید، از نظر مادری که بیش از حد حمایت‌کننده است، مسئله مرگ و زندگی به شمار می‌رود. یک چنین مادری به راننده‌ای می‌ماند که هنگام راندن ماشین، کاپوت را باز می‌گذارد تا مراقب موتور آن باشد.

او ممکن است هر روز، چندبار، تنفس کودک را چک کند، مقدار غذای مصرفی او را اندازه بگیرد، وضع معده‌ کودک را امتحان کند و یا نسبت به خواب او نگران شود. اگر کودک سر پا بایستد، او می‌ترسد که بیفتد؛ اگر کودک بدود، او می‌ترسد که زمین بخورد و آسیب ببیند؛ و اگر کودک تب کند، او شکی نخواهد داشت که فرزندش روبه‌مرگ است.

این نوع پدر و مادر براستی در زندگی دست به تلاش‌ها و فعالیت‌های سخت و طاقت‌فرسا می‌زند. او از انجام کارهای غیر ضروری برای کودک خود باز نمی‌ماند. آنچه که این پدرویا مادر برای کودک خود انجام می‌دهد، او نباید خودش آن را انجام دهد، حتی اگر هم مایل و قادر به انجام آن باشد. این نوع مادر کودکش را بیش از حد لباس خواهد پوشاند و بیش از حد به او غذا خواهد داد؛ حتی اگر بتواند، غذا را برای کودکش هضم خواهد کرد.

خلاصه، آنچه را که کودک وظیفه دارد در زندگانی‌اش انجام دهد، مادر انجام می‌دهد، که همین سبب می‌شود نتایج فجیعی ببار آید. کودک رشد می‌کند، اما بالغ نمی‌شود. با خودی[۵] عاریتی (قرض گرفته شده از والدین) زندگی می‌کند و این توانایی را به دست نمی‌آورد که خویشتنش را رشد و توسعه دهد. وی به صورت بچه‌ای باقی می‌ماند که به مادرش وابسته است. از احساسات وآرزوهایی که دارد بی‌خبر است، و از مهارت‌های اولیه اجتماعی برخوردار نیست. و از آنجا که همیشه مادر تصمیم گیرنده‌اش بوده است، در فکرکردن روی مسائل زندگانی با اشکال مواجه می‌شود. او نمی‌تواند از درون و اطراف خویش، آگاهی زیادی پیدا کند. او بین علت و معلول رابطه‌ای برقرار نمی‌کند و با توضیحات افسونگر و غیرواقعی راضی می‌شود. این قبیل کودکان در ناسازگاری همیشه موجود بین وابسته بودن به مادر و آرزویی تیره و تار برای کسب استقلال داخلی،[۶] انرژی زیادید مصرف می‌کنند. والدینی که بیش از حد از کودکانشان حمایت می‌کنند، در صورتی که بخواهند آن ها از دیگران بی‌نیاز باشند، باید از کمک تخصصی بهره‌مندد شوند.

والدینی که اخلاق بچه‌گانه دارند

کودکان، حامی و بازیچه‌ی مادر- بعضی از زنان که مادر می‌شوند قادر نیستند براحتی با کودکانشان رابطه‌ای محکم و پایدار داشته‌باشند. آن ها با اینکه ممکن است خوشیهای زودوگذری با کودکشان داشته‌باشند و همچون کسی که با یک عروسک بازی می‌کند، با او بازی کنند، اما قادر نیستند بار مادر بودن را بردوش بکشند.

آن ها خودشان نیاز به مراقبت مادرانه دارند و آن را از کودکانشان طلب می‌کنند. در این جور خانواده ها که نقش‌ها به قول معروف درهم ریخته‌اند، این مادرها از کودکشان می‌خواهند که آن ها را تأمین کند و در خدمت آن ها باشد. کودکان خود را ناچار می‌بینند که از مادر حمایت کنند، سرگرمش سازند، و برای او دلواپس باشند. و از آنجا که نمی‌توانند این خواسته‌ها را برآورده سازند، دائماً احساس ناتوانی و اضطراب می‌کنند. آن ها بدون درک معنا و مفهوم کودک‌بودن و با احساس گناه بزرگ می‌شوند و همیشه هم خود را سرزنش می‌کنند. مادرانی که از این نوع باشند، نیازمند کمک هستند تا رشد کنند و بالغ شوند.

والدین الکلی

طوفانهای ناگهانی و غیبتهای گاه بگاه- کودک یک پدر و مادر الکلی در معرض طوفانهای ناگهانی غیرقابل درکی قرار می‌گیرند. کودک می‌بیند که پدر و یا مادرش به شیوه‌ای وحشت‌آور و غیرقابل پیش‌بینی ، رفتار و خلق‌و خویش را تغییر می‌دهد. اومی‌داند که در این جور مواقع، هیچ چیز نمی‌تواند جای بطری مشروب را برای آن ها بگیرد. کودک فکر می‌کند که‌بی‌یار و یاور است و او را رها کرده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...