نظریه کلبرگ، به رشد اخلاقی پیاژه شبیه است . او یک مدل ۶ مرحله ای را مطرح ‌کرده‌است. مرحله اوّل کلبرگ، شبیه مرحله اول پیاژه است ،که شامل پذیرش بدون سوال منابع اقتدار می‌باشد . در مرحله دوم (اخلاق فردگرایی و ابزارگونه)فرد در تلاش است تا پاداش را به حداکثر برساند و نتایج منفی (تنبیه) را به حداقل. مرحله سوم، اخلاق هنجاری جمعی[۶۸]۵ است که تعامل با هنجارهای اجتماعی مشترک است . مرحله چهارم، اخلاق سیستم اجتماعی[۶۹]۱است که پیگیری ابزارهای عمومی (مکانیسم های عمومی ) را شامل می شود .در مرحله پنجم (حقوق انسانی و رفاه اجتماعی و اخلاق بهزیستی اجتماعی)، افراد ارزش های جهانی و حقوق عمومی را تحریک می‌کنند. سرانجام در مرحله ششم (اخلاق جهانی ، اصول اخلاقی) نسخه های اخلاقی بسیار مثبتی همچون احترام به شان انسان و زندگی بهتر برای هر انسان ،تجویز می شود (کلبرگ ،۱۹۸۴).

همچنان که می بینیم، نظر پیاژه و کلبرگ – هر دو- بر فرایندهای شناختی درونی تکیه می‌کنند . به طور کلی، ویژگی مهم جهت گیری ساختار شناختی این است که روی پدیده ذهنی[۷۰]۲ تأکید می‌کند. برای مثال ، شخصیت در رویکرد ساختارگرایی شناختی به سه بخش تقسیم می شود: ساختارهای شناختی ، طرحواره ها و مکانیسم های عملیاتی. ساختارهای شناختی، دیدگاه های نرم و انعطاف پذیر مرتبط با دنیا هستند. ساختارهای شناختی، در قالب عدسی های رشدی (چارچوب های رشد) قابل بررسی و تأمل هستند . طرحواره هایا بلوک های اطلاعات، قابل ذخیره بوده، جهت ارتباط با دنیا مورد استفاده قرار می گیرند. برای ارتباط فرد با دنیا ، اطلاعات جدید در این بلوک ها ذخیره شده و ترکیب می شود و روی رفتار اخلاقی فرد تاثیر می‌گذارد. سرانجام ، مکانیسم های عملی (یا عملیاتی) مهارت هایی هستند که هنگام ارائه شدن اطلاعات جدید، جهت سازگاری و تغییر طرحواره ها مورد استفاده قرار می گیرند (توماس ، ۱۹۹۷).

در سال‌های اخیر، حوزه رشد اخلاقی، تمرکزخود را از فرایندهای شناختی و قضاوت تغییر داده است . برای مثال ، نظریه های معتبر رشد اخلاقی ، همچون نظریه پیاژه و کلبرگ به عنوان ساختارگراهای اولیه، قضاوت های شناختی- منطقی را مطالعه می‌کردند ، تا اینکه به موازات زمان، حوزی مطالعه تغییر یافت و تمرکز به سمت هیجان‌ها (مثلا همدلی) ، تفاوت‌های فردی ، رفتارهای پیش اجتماعی (مثلا درخواست کمک ) و تفاوت های فرهنگی، تغییر جهت داد (توریل ، ۲۰۰۶). اگر چه جهت فعلی پژوهش به سمت جهت گیری نظری شناختی اجتماعی / یادگیری اجتماعی است ، اما این تفکر وجود دارد که پیشرفت در این حوزه از طریق ایجاد پل بین جهت گیری ساختارگرایی شناختی و شناخت اجتماعی، حاصل می شود.

آزمون قضاوت اخلاقی (لیند ، ۲۰۰۶، ۲۰۰۵ ) برای ایجاد پل ارتباطی بین نظریه و اندازه گیری در حوزه رشد اخلاقی طراحی شده است. ، جورج لیند استاد روان شناسی در آلمان ، در میانه دهه هفتاد سالگی خود، نظریه دو بعدی[۷۱]۳ را مطرح کرد که بر اساس آن، رشد اخلاقی از دو اصل (یعنی نگرش ها / ارزش های اخلاقی ) و کاربرد این اصول (یعنی توانایی‌های/ظرفیت های شناختی) ترکیب یافته است. هنوز ، تحقیقات مربوط به رشد، صرفا نگرش های اخلاقی مطابق با نظر لیند را می سنجد. از این رو ، لیند ، درصدد بود ابزاری را توسعه دهد که این مقیاس رشد اخلاقی را بسنجند. علاوه بر این، این مقیاس نه تنها نگرش های اخلاقی فردی را بسجند، توانایی‌های شناختی اخلاقی را هم اندازه گیری می‌کند، که.این خواسته منجر به رشد آزمون قضاوت اخلاقی شد. لیند، نظرات مختلفی را در طرح و ساخت آزمون قضاوت اخلاقی مورد توجه قرار داد که برخی از آن ها عبارتند از : روش تفکیک کننده برانسویک(۱۹۹۱) ، جبر شناختی آندرسون ۱۹۹۱ )، سازه‌های فردی کلی (۱۹۹۳) و تحلیل رویه گاتمن . از این رو از زمان شروع کار ، آزمون قضاوت اخلاقی در تحقیق، به مدت سی سال و به بیست و نه زبان خارجی به کارگرفته شده و درکشورهای گوناگون روی آزمودنی های مختلف اعمال شده است (لیند،۲۰۰۶).

لیند برای اندازه گیری توانایی‌های شناختی، بر این باور بود که تکلیف اخلاقی باید ارائه شود . آزمون قضاوت اخلاقی، به شرکت کنندگان معماهایی ارائه کرد که شامل داستانهایی بوده، شخصیت داستان درآن موقعیت از اصول و ارزش های اخلاقی نخطی می کرد. سپس آزمودنی باید در ارتباط با موافقت یا مخالفت با عمل شخص (معما) تصمیم می گرفت. برای مثال در معمای پزشک ، آزمودنی باید در ارتباط با قابلیت پذیرش مرگ انسان قضاوت کند. اصول اخلاقی مختلفی وجود دارد که قابل نقص است .این اصول عبارتند از: حفظ زندگی ، کمک به شخص نیازمند، حمایت از قانون و کیفیت زندگی. آزمون قضاوت اخلاقی، از آزمودنی می‌خواهد تا موافقت یا مخالفت خود را با عمل فرد در آن موقعیت اعلام کند و سپس میزان آن را درجه بندی نماید. میزان پذیرش یا مخالفت با رفتار فرد به طور مستقیم با شش مرحله کلبرگ در ارتباط است . هر مرحله به طور مساوی با بحث های موافق و مخالف ارائه می شود و برای هر معما ، دوازده بحث ارائه می‌گردد. نکته مهم این که ارائه بحث ها و قضاوت ‌در مورد بحث های موافق و مخالف در ایجاد چالش های مرتبط با تکالیف اخلاقی، ضروری است (لیند،۲۰۰۵).

تاثیر لورنس کلبرگ روی تعریف مفهومی آزمون قضاوت اخلاقی ، آشکار است. آزمون قضاوت اخلاقی از تعریف مشابه لورنس کلبرگ برای شایستگی قضاوت اخلاقی، استفاده ‌کرده‌است . در این آزمون ، شایستگی قضاوت اخلاقی این گونه تعریف شده است :” توانایی تصمیم گیری و قضاوت هایی که اخلاقی هستند” (یعنی آنچه مبتنی بر اصول درونی است). به عبارت دیگر، توانایی ثبات قدم در به کارگیری اصول اخلاقی در قضاوت های اخلاقی، که به شایستگی قضاوت اخلاقی منجر می شود ضروری است، ‌بنابرین‏، آزمون قضاوت اخلاقی برای سنجش شایستگی قضاوت اخلاقی، طراحی شده و در برگیرنده توانایی شناختی توام با کاربرد اصول اخلاقی درآن موقعیت است.

محققان دیدگاه قلمرو اجتماعی – شناختی (که در اینجا با عنوان نظریه قلمرویی بدان اشاره می شود)، مانند سایر نظریه های ساختاری – تحولی درباره قضاوت اخلاقی، معتقدند که رشد اخلاقی، با تحلیل روان شناختی قضاوت های اخلاقی بهتر فهمیده می شود؛ اما همان طور که اشاره خواهد شد ، هیجانات و رفتارها را نیز نادیده نمی گیرند . هیجانات را از قضاوت اخلاقی تفکیک می‌کنند و رفتار نیز تابع تفسیر افراد از موقعیت هاست . همچنین ، نظریه قلمرویی اخلاق ، هماهنگ با سایر نظریه های ساختاری – تحولی در باره رشد قضاوت اخلاقی، اخلاق را مبتنی بر تعاملات دو سویه فرد – محیط می‌داند (توریل[۷۲]۱، ۲۰۰۸، ترجمه جهانگیرزاده ،۱۳۸۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...