مایرز[۵۷]و داینر (۱۹۹۵) بهزیستی را به عنوان احساس مثبت و احساس رضامندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزه هایی مانند خانواده و شغل و. .. است، تعریف می‌کنند.

و نهون[۵۸](۱۹۹۷) بهزیستی را به عنوان مجموعه ای از عواطف و ارزیابی شناختی از زندگی تعریف ‌کرده‌است (نقل از کاشدان[۵۹]،۲۰۰۳).

بهزیستی یک مفهوم سلسله مراتبی و چند بعدی است (فیوهرر[۶۰]، ۱۹۹۴؛ کروز[۶۱]،۱۹۹۸؛ نقل از‌هامپتون[۶۲]۲۰۰۴) و از اجزاء شناختی، عاطفی، هیجانی و اجتماعی تشکیل شده است (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷).

بهزیستی به عنوان یک تجربه شناختی، به شرایطی اتلاق می‌شود که فرد حالت فعلی خود را با یک آرمان که به آن علاقمند است، مقایسه می‌کند (راسک [۶۳]،کورکی[۶۴]، پاویلانن [۶۵]و لاپالا[۶۶]، ۲۰۰۳) و یک ادراک مثبت یا غیر متضاد بین نتایج و وضعیت موجود و آنچه به دنبال آن است، می‌یابد (راسک، کورکی، پاویلانن و لاپالا، ۲۰۰۳).

این مؤلفه‌ شناختی، رضامندی از زندگی است (ریسامب، ‌هاریس، مگنس، ویترسو و تامبس، ۲۰۰۱) که به نگرش مثبت به زندگی، عزت نفس، لذت بردن از زندگی و فقدان خلق افسرده گفته می‌شود (راسک، استرت، پاویلانن و لاپالا، ۲۰۰۲). مؤلفه‌ شناختی نوعی از تفکر و پردازش اطلاعات است که منجر به خوشبینی می‌شود (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷). رضامندی یک قضاوت یا تجربه شناختی ایجاب می‌کند (آریندل[۶۷]ونسیک[۶۸]،رزنبرگ[۶۹]، توی لرت، استدما[۷۰]و‌هاتزیچریستو[۷۱]،۱۹۹۷)، که یک ارزیابی طولانی و داورانه از زندگی فرد است (کینگ [۷۲]، ۲۰۰۲؛ نقل از فارسی نژاد، ۱۳۸۳).

دو مؤلفه‌ عاطفی، حضور عواطف مثبت (مانند لذت بردن، خوشایندی و برخورداری از خلق مثبت و شاد ) و عدم حضور عواطف منفی (مانند اضطراب و غمگینی) است (فیوهرر،۱۹۹۶ ؛ نقل از‌هامپتون،۲۰۰۴). شادکامی حاصل تعادل بین عواطف مثبت و منفی می‌باشد (فارسی نژاد، ۱۳۸۳).

پس دو سازه رضایت از زندگی و شادکامی به عنوان مؤلفه‌‌های اصلی بهزیستی معرفی شده اند.

ملاک رضایت از زندگی، فاصله بین تجارب فرد از معیارها و خواسته‌هایش می‌باشد (فارسی نژاد، ۱۳۸۳)؛ در حالی که شادکامی یک تجربه از احساس یا عاطفه را در بر دارد (آریندل و همکاران، ۱۹۹۷) و بازتابی از عواطف خوشایند و ناخوشایند تجارب فرد می‌باشد (کینگ، ۲۰۰۲؛ نقل از فارسی نژاد، ۱۳۸۳).

جزء اجتماعی بهزیستی، بیانگر گسترش روابط با دیگران و به دنبال آن افزایش حمایت اجتماعی است (داینر، سا و ایشی، ۱۹۹۷). به طور کلی بهزیستی در این راستا قرار می‌گیرد که فرد چطور زندگیش را هم در یک لحظه و هم در دوره های طولانی به صورت علمی ارزیابی می‌کند (داینر، ایشی و لوکاس،۲۰۰۳). ‌بر اساس فرهنگ فردگرای امریکا که در آن افراد به راحتی می‌توانند لذت‌هایشان را دنبال کنند؛ با کسی که می‌خواهند، ازدواج کنند ؛ جایی که دوست دارند، زندگی کنند و کاری را که می‌خواهند انجام دهند (داینر و اسکلن، ۲۰۰۳)؛ بهزیستی عمومی در سطح بالایی قرار دارد (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷).

در مقابل در جوامع جمع گرا، تصمیمات در رابطه با مسائل زندگی به وسیله دیگران برای فرد گرفته می‌شود و خانواده های منسجم و دوست داشتنی در این جوامع (جمع گرا) ملاک مهمی برای رضامندی از زندگی می‌باشند (داینر و اسکلن، ۲۰۰۳). این ارزیابی‌ها، عکس العمل هیجانی افراد را در بر می‌گیرد که به رخدادهای زندگی خلق و خوی او و قضاوت‌هایش در رابطه با خرسندی و رضایت در حیطه‌هایی مانند ازدواج و کار مربوط می‌شود (داینر، ایشی و لوکاس، ۲۰۰۳).

طبق نظریه داینر، اسکلن و لوکاس (۲۰۰۳)، مؤلفه‌‌های اصلی بهزیستی (رضامندی از زندگی و شادکامی) به چندین عنصر کاهش می‌یابند و یک الگوی سلسله مراتبی را ایجاد می‌کند.

در بالاترین سطح این الگوی سلسله مراتبی مفهوم بهزیستی قرار دارد، که در این سطح، بهزیستی به ارزیابی کلی افراد از زندگیشان گفته می‌شود و محققینی که در این حیطه کار می‌کنند، می‌بایست برای درک کامل وضعیت بهزیستی افراد، مؤلفه‌‌های متنوع بهزیستی را از سطوح پایین تر این الگو اندازه گیری کنند. در سطح بعدی، چهار مؤلفه‌ خاص بهزیستی قرار دارند که درک دقیق تری را از بهزیستی افراد ایجاد می‌کنند. این مؤلفه‌‌ها ؛ عاطفه مثبت، عاطفه منفی، رضامندی کلی از زندگی و رضامندی در حیطه‌های خاص می‌باشند، که با یکدیگر نسبتاً همبسته هستند و با وجود اینکه از لحاظ مفهومی به هم مرتبطند، ولی هر کدام اطلاعات واحدی را ‌در مورد کیفیت زندگی فرد در اختیار می‌گذارند. در آخر، در هر کدام از این چهار مؤلفه‌، پنج جزء تمایز وجود دارد (داینر، اسکلن و لوکاس، ۲۰۰۳) که با توجه به الگوی سلسله مراتبی بهزیستی، عاطفه مثبت معمولاً به لذت،شعف، خشنودی، عزت نفس، عاطفه، شادی و وجد (ادینگتون و شامان، ۲۰۰۵) و شور و اشتیاق (رابینسون، سلبرگ، تامیر، ۲۰۰۳) تقسیم می‌شود. عاطفه منفی به گناه، شرمندگی، غم و اضطراب، نگرانی، خشم، استرس، افسردگی و حسادت تقسیم می‌شود.

رضامندی از زندگی، به رضامندی از زندگی فعلی، رضامندی از زندگی گذشته و رضامندی از زندگی در آینده و بخصوص، دیدگاه سایرین از زندگی فرد و تمایل به تغییر دادن زندگی، که در جوامع جمع گرا این عامل نقشی مهمتر (از جوامع فرد گرا ) ایفا می‌کند، طبقه بندی شده است. در کل، حیطه رضامندی از زندگی به رضامندی از کار، خانواده، اوقات فراغت، سلامتی، دارایی و خود کاهش می‌یابد (ادینگتون و شامان، ۲۰۰۵).

۲-۴- ویژگی‌های افراد شاد

طبق معیار‌های جوامع فردگرا، افراد شاد از عزت نفس و احترام به خود بالایی برخوردارند (میرز و داینر، ۱۹۹۷) و خودشان را دوست دارند. این افراد به اخلاقیات توجه بسیار دارند و عقلانی رفتار می‌کنند (ژانوف و بولمن[۷۳]،۱۹۹۸؛ نقل از کرمی نوری و مکری، ۱۳۸۱).

افراد شاد احساس کنترل شخصی بیشتری را در خود دارند (میرز و داینر، ۱۹۹۷؛ بیسواس – داینر [۷۴]،داینر و تامیر، ۲۰۰۴)، در انجام امور، بیشتر به توانایی‌های شخصی خود می‌اندیشند تا به درماندگی و ناتوانایی‌های خویش (دومونت[۷۵]،۱۹۸۹؛ لارسن [۷۶]،۱۹۸۹؛ نقل از کرمی نوری و مکری، ۱۳۸۱). آن ها همچنین در مدرسه و محیط کار بهتر عمل می‌کنند و با فشارهای روانی بهتر و سازنده تر مقابله می‌کنند (میرز و داینر، ۱۹۹۷).

افراد شاد غالباً خوشبین اند و از افراد بدبین، موفق تر، سالم تر و شادتر هستند (میرز و داینر، ۱۹۹۷).این افراد غالباً برون گرا (بیسواس- داینر، داینر و تامیر، ۲۰۰۴)، موافق و کمتر روان رنجورند (داینر و سلیگمن، ۲۰۰۲) و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند (میرز و داینر، ۱۹۹۷؛ بیسواس – داینر، داینر و تامیر، ۲۰۰۴).

افراد شاد در مقایسه با افراد ناشاد، چه در تنهایی و چه در حضور دیگران، احساس شادی می‌کنند و از زندگی با خود و دیگران، از زندگی در نواحی گوناگون شهری یا روستایی و یا اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادی و اجتماعی به یک اندازه لذت می‌برند (داینر، ساندویک[۷۷]،پاوت[۷۸]و فوجیتا[۷۹]۱۹۹۲؛ نقل از کرمی نوری و مکری، ۱۳۸۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...