پایان نامه ها و مقالات تحقیقاتی – قسمت 5 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
۲-۲-۴- رابطه کیفیت روابط زناشویی و موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده:
یکی از مسایل بسیار با اهمیت که همیشه مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده است، یافتن فرایند تاثیر وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده برکیفیت روابط زناشویی است. زیرا اولین نهاد اجتماعی که حتی با کوچکترین تغییر در شرایط اجتماعی دچار چالش های جدی می شود خانواده است. نوسان های اقتصادی که منجر به کاهش در امد از دست دادن شغل افراد جامعه می شود، خانواده را دستخوش مشکل های جدی همچون عدم سازگاری زن و شوهر ، از هم گسیختگی خانواده، خشونت و پرخاشگری همسران نسبت به یکدیگر خواهد کرد(باقری، ۱۳۸۰).
کانجر، الدر ، لورنز، کانجر و دیگران[۲۹](۱۹۹۰) از طریق ارزیابی میزان تنش و تضاد در روابط زناشویی نشان دادند که مشکلات اقتصادی (درآمدکم، عدم ثبات شغلی) موجب کاهش کیفیت زناشویی(خوشبختی و رضایتمندی زناشویی) می شود. آن ها به جای اینکه از احساس کلی همسران نسبت به زندگی زناشویی شان به عنوان شاخص اصلی ارزیابی کیفیت تعامل های زناشویی استفاده کنند، از میزان عدم توافق در امور مالی، رفتارهای ستیزه جویانه و تنش زا، عصبانیت و خشونتی که مردان به هنگام مشکلات اقتصادی نشان می دهند، استفاده کردند. آن ها همچنین نتیجه گیری کردند که تنش بیشتر در روابط زناشویی با عدم ثبات زناشویی(جدایی، طلاق) بیشتر مربوط است. این نتایج، یافته های دیگر پژوهشهایی که فروپاشی زناشویی را با مشکلات اقتصادی مرتبط میدانستند، تأیید کرد. همچنین یافته های آنان نشان داد که تاثیر مشکلات اقتصادی بر کیفیت زناشویی، از طریق افزایش خشونت و کاهش گرمی و حمایت کنندگی در روابط زناشویی نمود مییابد. فشارهای اقتصادی رابطه غیرمستقیمی با ارزیابی زوجین از زندگی زناشوییشان دارد. بدین طریق که فشارهای اقتصادی موجب افزایش خشونت در تعاملهای زناشویی وکاهش رفتارهای گرم و حمایت کننده ای که زوجین نسبت به یکدیگر ابراز میدارند، می شود. میزان خشونت و یا گرمی و محبت در تعاملهای زناشویی پیشبینیکننده و ابراز رضایتمندی زناشویی و یا درماندگی زناشویی[۳۰] هستند(کانجر و الدر، ۱۹۹۰).
به نظر میرسد آن ابعاد تعامل زناشویی که شامل محتوای منفی(برای مثال، عیب جویی/ خردهگیری) و تاثیر احساسی منفی( مثلاً عصبانیت یا رفتارهای تهدید آمیز و خشونت) هستند، بیشترین تاثیر را بر کیفیت روابط زناشویی داشته باشند و مشکلات اقتصادی بیشترین تاثیر را بر آن ها میگذارند. همچنین پژوهش های پیشین نشان می دهند که فشار اقتصادی ممکن است منجر به کناره گیری و عدم توجه مراقبت همسران نسبت به یکدیگر شود. بنابرین، هنگامیکه زوجین با مشکلات مالی روبرو میشوند، تعاملهای مثبت بین آن ها کاهش مییابد. گرمی و حمایت کنندگی تعاملهای زناشویی نیز بر خوشبختی و رضایتمندی زناشویی تاثیر می گذارد و از این طریق کیفیت زناشویی را کاهش میدهد. کانجر و الدر(۱۹۹۰) مدلی(شکل۲-۵) را برای تبیین بهتر این موضوع پیشنهاد کردند.
+
شکل(۲-۵). ارتباط مشکلات اقتصادی با کیفیت و ثبات زناشویی(کانجر و والدر،۱۹۹۰؛ ص: ۶۴۶)
محبت و گرمی
مشکلات اقتصادی
فشار اقتصادی
خشونت همسر
کیفیت روابط زناشویی
عدم ثبات زناشویی
+
+
+
–
–
–
–
این مدل نشان می دهدکه شاخص های عینی مشکلات اقتصادی( نداشتن درآمد متناسب با نیازها، فشار اقتصادی حاصل از درآمدکم یا نداشتن درآمد در طولانی مدت، و عدم ثبات شغلی) با احساس فشاراقتصادی(این استنتاج که منابع مالی برای برآوردن احتیاجات خانواده کافی نیستند) مرتبط است. همچنین مشکل اقتصادی موجب مشکلات تعاملی بین همسران( افزایش خشونت و رفتار منفی) کاهش گرمی و حمایت کنندگی(رفتار مثبت) می شود، هنگامی که همسران متوجه میشوند منابع خانواده برای حفظ یک زندگی مطلوب یا زندگی که انتظار آن را داشتند کافی نیست(کانجر و والدر،۱۹۹۰). مشکلات تعاملی حاصل از فشار اقتصادی موجب کاهش کنش متقابل مثبت بین همسران شده و در نهایت بر خوشبختی و رضایتمندی زناشویی تاثیر می گذارد(گانگ،۲۰۰۷).
۲-۳- رویکردها و برنامه های پیشگیری
در گذشته درمانگران به پیشگیری علاقه و تعهد کمتری نشان میدادند، اما اخیراًً به امکان پیشگیری از درماندگی زناشویی توجه بیشتری شده است. رویکردهای پیشگیری بر زوج هایی تمرکز دارند که هنوزمشکلات رابطهای عمده ای را تجربه نکرده اند. برنامه های پیشگیری بیشتر بر الگوهای روانی آموزشی و مهارت و شایستگی مبتنی هستند و برتوانمندیها و سلامتی زوج توجه دارند. اگرچه این رویکردها از عوامل مخاطره انگیزی همچون سبک های ارتباطی نادرست، الگوهای تعاملی آسیب زا و نگرش های منفی غافل نیستند، اما بیشتر تاکیدشان بر رشد نگرش های مثبت ورضایتبخش دوسویه، سبک های ارتباط و الگوهای صمیمیت است. به عبارت دیگر رویکردهای درمانی اغلب بر الگوهای طبی مبتنی هستند و عموماً به زوج ها با دید و نگرش آسیبی نگاه میکنند، در حالی که رویکردهای پیشگیری این گونه نیستند. به علاوه بیشتر برنامه های پیشگیری دارای اجزاء زیر هستند. آن ها آموزشی، مبتنی بر تجربه، دارای ساخت، دارای برنامه،محدود به زمان، مثبت نگر، معمولاً اقتصادی و دارای ساخت و دارای جهت گیری گروهی میباشند. در حالی که مدل های درمانی دارای ساخت کمتر، برنامه ریزی کمتر، جنبه آموزشی کمتر، مثبت نگری کمتر، بدون محدویت زمانی و از نظر هزینه نیز بالا هستند(گینزبرگ[۳۱]، ۲۰۰۰). علیرغم تفاوت های موجود بین پیشگیری و درمان، طی دو دهه گذشته مرزهای بین این دو نوع مداخله تا حدودی از بین رفته است. تاثیر مدل های روانی-آموزشی در درمان و حوزه های بهداشت روانی، تمرکز بر مداخله هایی که از نظر هزینه مقرون به صرفه بوده و دارای کارایی باشند و رشد درمان های کوتاه مدت، در کمرنگ شدن مرزهای این دو حوزه مؤثر بوده اند. امروز استفاده از مدل ای درمانی در مداخله های پیشگیری و کاربرد مدل های پیشگیری در زمینه درمان رواج بیشتری یافته است. بنابرین می توان گفت که مشخص کردن مرز بین پیشگیری، توانگرسازی و درمان تاحدودی غیر ممکن است(برگر و هنا، ۱۹۹۹).
پیشگیری شامل هر نوع رویکرد، طریقه یا روش است که برای اصلاح شایستگی و عملکرد بین فردی برای افراد و در اینجا به ویژه برای همسران، طراحی می شود(برگر و هنا،۱۹۹۹).
به طور کلی سه سطح پیشگیری وجود دارد که به شرح هر کدام پرداخته می شود:
پیشگیری اولیه به مداخله هایی اطلاق می شود که از طریق آن به زوج ها کمک می شود تا دچار درماندگی نشوند. این نوع مداخلهها منابعی را برای زوج ها فراهم میکنند که از طریق آن از به وجود آمدن مشکل جلوگیری می شود. در بیشتر موارد جهت گیری این نوع مداخله ها به دوره های انتقالی و چرخه های زندگی زناشویی است(به عنوان مثال،آشنا شدن، ازدواج، تولد اولین فرزند و غیره). در جریان این دوره های حساس، استرس در حد بالا است و برای اینکه زوج ها به طور مؤثر وارد روابط شوند به راهبردهای مقابلهای اثربخشتری نیاز دارند و برنامه های پیشگیری اولیه به همین منظور تهیه میشوند.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-09-29] [ 03:35:00 ق.ظ ]
|