برنامه ریزی: به انتخاب راهبردهای مناسب و اختصاص منابع مربوط می‌شود. برنامه ریزی شامل هدف گذاری، عینی سازی دانش زمینه مرتبط و بودجه بندی زمانی می‌شود.

نظارت: شامل مهارت‌های ضروری مانند خود ـ آزمایی برای کنترل یادگیری است. از این دیدگاه ممکن است حتی فراگیران ماهر نیز در نظارت بر یادگیری خود ضعیف عمل کنند.

ارزشیابی: به ارزیابی محصولات و فرایندهای تنظیم کننده‌ یادگیری فرد مربوط می‌شود. نمونه‌ آن شامل

ارزشیابی از اهداف خود، بازبینی، پیش‌بینی ها و تثبیت ارتقاء ذهنی می‌شود (به نقل از شراو، ۱۹۹۸؛ شراو و کریپن و هارتلی[۳۷]، ۲۰۰۶).

۲-۲-مبانی نظری حل مسئله

۲-۲-۱-تعریف حل مسئله و کاربردهای آن

مفهوم حل مسئله توسط دزوریلا و نزو(۱۹۸۲)، چنین تعریف شده است: فرایند شناختی- رفتاری خود رهنمون که فرد با بهره گرفتن از آن تلاش می‌کند راه های مقابله ای مؤثر یا انطباقی با مشکلات زندگی روزمره را بیابد.(دزوریلا و چنچ، ۱۹۹۵). برطبق این دیدگاه مقدمتاً حل مسئله یک فرایند مقابله هشیار، عقلانی، پر تلاش و هدفمند است که می‌تواند توان فرد را برای درگیری مؤثر با طیف وسیعی از موقعیت های فشار زا بالا ببرد(دزوریلا و چنچ[۳۸]، ۱۹۹۵).

‌بر اساس تعریف های موجود می توان نتیجه گرفت که سازه وسیع مقابله، فعالیت های حل مسئله را در بر می‌گیرد ولی هر مقابله ای حل مسئله نیست. شاید بعضی فعالیت های مقابله ای به طور معناداری با فعالیت های حل مسئله همپوشی دارند. از یک سوی دیگر ممکن است روابط علی با حل مسئله داشته باشند و شاید بعضی دیگر نیز مستقل از حل مسئله باشند(دزوریلا و شیدی، ۱۹۹۲). توانایی حل مسئله با شیوه مقابله درگیر با مسئله انطباقی ارتباط می‌یابد. حل مسئله ناکارآمد نیز با راهبردهای مقابله ای غیرانطباقی ارتباط دارند(دزوریلا و چنچ، ۱۹۹۵، واستون و تارپ، ۱۹۹۷؛ ریو، ۱۹۹۷).

نزو(۱۹۸۷) یک فرایند ۵ مرحله ای را پیشنهاد می‌کند که اگر به نحو سودمندی به کار گرفته شود فرد را نسبت به فشار های بیرونی مقاوم و در برابر مشکلات کمتر آسیب پذیر می‌سازد(کسیدی و لانگ[۳۹]،۱۹۹۶؛ به نقل از محمدی، ۱۳۷۷).

    1. جهت یابی مشکل[۴۰]، دانستن این که مشکل وجود دارد.

    1. تعریف و ضابطه بندی مشکل[۴۱]، ارزیابی حوزه مشکل و وضع اهداف واقعی.

    1. ایجاد راه حل های متنوع[۴۲]

    1. تصمیم گیری[۴۳]

  1. اجرای راه حل و تأیید آن، انجام راه حل های انتخاب شده، نظارت و ارزیابی موفقیت آن

و تقویت خود برای موفقیت(محمدی، ۱۳۷۷).

مسئله گشایی به عنوان یک روش مداخله درمانی مؤثر کاربردهای زیادی یافته است و برای طیف وسیعی از مشکلات عادی زندگی و اختلالات رفتاری به کار گرفته می شود(گات، مینورس و الیس، ۱۹۹۷). برای مداخله در بحران و نیز مشکلاتی از قبیل فقدان مسایل زناشویی، افسردگی، اضطراب، انواع اعتیادها و مشکلات تحصیلی و مسائلی دیگر از این شیوه استفاده می شود(واتسون و تارپ، ۱۹۹۷؛ کانت و همکاران، ۱۹۹۷؛ ایوانف و همکاران، ۱۹۹۲؛ بلانک استاین و همکاران، ۱۹۹۲؛ دزوریلا و شیدی، ۱۹۹۱؛ هاگا و همکاران، ۱۹۹۵).

۲-۲-۲-تعریف مسئله

اگرچه تعاریف متعددی از مسئله ارائه شده است ولی اغلب آن ها اشاره می‌کنند که وقتی فردی چیزی را می‌خواهد و نمی داند که چگونه آن را به دست آورد، دچار مشکل می شود. ‌بنابرین‏ مشکل یا مسئله را می توان همانند یک خواسته تحقق نیافته ای که شیوه ی تحقق آن باید مشخص شود، مفهوم سازی کرد.این تعریف جامع قادر می‌سازد تا این مفهوم، مشکلاتی را که ویژه یا عمومی، مثبت یا منفی و عمده یا ناچیز از نظر اهمیت یا گستردگی هستند را در بر بگیرد.

به طور کلی به کارگیری مدل های حل مسئله ‌در مورد مشکلاتی که عمده و ناچیز، مثبت و منفی و عمومی و ویژه هستند به طور مساوی موفقیت آمیز خواهد بود(بدل ولناکس[۴۴]، ۱۹۹۷). ما بر این مفهوم گسترده تاکیدمی کنیم زیرا که مشکلات معمولاً به شکل یک چیز عمده، منفی، بیزار کننده و بد در نظر گرفته می شود. چنین درک ناقصیبه کارگیری مهارت های اجتماعی انطباقی را که در این بحث ارائه می شود را به طور نامناسبی محدود می‌کند. برطرف ساختن مشکلات مثبت به اندازه رفع مشکلات منفی اهمیت دارد. درک این نکته که مشکلات می‌توانند مثبت باشند کمک می‌کند تا حالت نابهنجاری که به هنگام داشتن یک مشکل احساس می شود از بین برود. حذف قضاوت های ارزشی منفی ممکن است شخص را در پذیرش مشکل یاری نماید. احساس گناه و شرمساری و حالت دفاعی و انکاری را که این قضاوت ها ایجاد می‌کنند کاهش می‌یابد. پذیرش وجود مشکلات، پیش در آمد مهمی در حل مسئله مؤثر می‌باشد.

۲-۲-۳-اصول حل مسئله

دزوریلا و گلدفرید[۴۵] (۱۹۷۱) بخش اساسی حل مسئله را که «جهت گیری کمی» به شمار می رود، تشریح نمودند. در این بخش به افراد توصیه می شود که یک حالت یا نگرش مثبت نسبت به حل مسئله ایجاد کنند. این نگرش مثبت به منظور ایجاد علاقه و انگیزه برای درگیر شدن در فعالیت های حل مسئله می‌باشد. گرچه ایجاد انتظارات مثبت و انگیزه بخش مهم کل رواندرمانی و آموزش مهارت هاست. این نویسندگان پیشنهاد داده‌اند که ایجاد نگرش مثبت حوزه خاصی از آموزش را تشکیل می‌دهد. بدل و لناکس (۱۹۹۷) هفت اصل راهنمای حل مسئله را ایجاد کرده‌اند. تبعیت از این اصول احتمال حل مسئله موفقیت آمیز را افزایش می‌دهد و از راهبردهای خودشکنانه جلوگیری می‌کند.

۲-۲-۴-هفت اصل راهنما

۱٫مشکلات طبیعی هستند:پذیرفتن این موضوع که مشکلات بخش مهمی از زندگی طبیعی هستند مهم است. داشتن مشکل «بد» نیست و وجود آن نشانه ی ضعف نیست. قبول مشکلات به مردم کمک می‌کند تا درباره ی خودشان بیشتر پذیرا و کمتر دفاعی باشند(بدل ولناکس،۱۹۹۷).

۲٫قبل از اقدام به حل مشکل فکر کنید: اغلب به محض اینکه فرد تشخیص می‌دهد که مشکلی وجود دارد ‌بر اساس اولین راه حلی که به فکرش می‌آید عمل می‌کند. ولی قبل از هر گونه تلاش برای حل مشکل اگرکمی درباره مشکل فکر شود این شیوه ای انطباقی تر است(بدل و لناکس،۱۹۹۷).

۳٫اغلب مشکلات قابل حل هستند: دیگر الگوی رفتاری اغلب افراد به ویژه کسانی که مهارت های حل مسئله مؤثری ندارند رهاسازی مشکل قبل از هر گونه تلاش جهت حل آن است .مردم اغلب تصور می‌کنند که آن ها در برابر مشکلاتی که ایجاد می‌شوند ناتوان هستند. تردیدی نیست که چنین تصوری خودشکنانه است و حل مسئله فقط وقتی می‌تواند مؤثر باشد که فرد در فرایند آن درگیر شود. اصل ۳ تصریح می‌کند به وسیله به کارگیری مهارت های حل مسئله تغییر مثبت در اغلب مشکلات به وجود می‌آید(بدل ولناکس،۱۹۹۷).

۴.دربرابر مشکلات احساس مسئولیت کنید: فرد فقط می‌تواند آن جنبه از مشکل را حل کند که قادر باشد نسبت به آن خودش را مسئول بداند. احساس مسئولیت در قبال مشکل به معنی سرزنش یا انتقاد از خود و یا ایجاد احساس گناه نیست. بلکه این موضوع به اهمیت درک مهم خودمان از وقایع زندگی و واکنش های تجربه شده و این که ما عامل توانایی تغییر هستیم تأکید می‌کنند(بدل و لناکس،۱۹۹۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...