بندورا معتقد است بخش عمده ی رفتار انسانی- چه خوب و چه بد، چه بهنجار و چه نابهنجار – از طریق تقلید آموخته می شود. از همان دوران شیرخوارگی، ما خزانه ی رفتاری خود را در پاسخ به بسیاری از الگوها که جامعه به ما عرضه می‌کند ایجاد می‌کنیم. با توجه به پدر و مادر به عنوان الگو، ما زبان زیاد می گیریم و همگام با ارزش ها، آداب و رسوم فرهنگ خود اجتماعی می‌شویم. فردی که از هنجارهای فرهنگی تخطی می ورزد، مانند بزهکاران، روان رنجوران، معتادان، جنایتکاران و جامعه ستیزان، رفتار خود را به همان شیوه ای فرا گرفته که هرکس دیگری آموخته است، یعنی از الگویی که به وسیله بقیه جامعه مطلوب شناخته نمی شود (شولتز، ۱۳۸۹).

محدودیتی برای اکتساب رفتارهای جدید از طریق الگوگیری وجود ندارد به عنوان مثال: کودکی که می بیند مادرش در حضور افراد غریبه عصبی است، به آسانی این رفتارها را کسب می‌کند و آن ها را به زندگی بزرگسالی خود انتقال می‌دهد، بدون آنکه از منشاء آن ها آگاه باشد. از نظر بندورا رفتارها را می توان از طریق کنترل الگوها کنترل کرد. سه عاملی که الگوگیری را تحت تأثیر قرار دهند۱) ویژگی الگو ۲) ویژگی های مشاهده کننده ۳) پیامدهای پاداش بخش مربوط به رفتار است (همان منبع).

۲-۳-۱-۳دیدگاه رفتارگرایی

تاریخچه به کارگیری دیدگاه رفتاری را ‌می‌توان به سه بخش تقسیم کرد. جزء اصلی رفتار رویکردی شرطی شدن کلاسیک نام داردکه برپایه کارهای پاولف مبتنی است. دومین جزء رویکرد رفتاری شرطی شدن عاملی (کنشگر) نام دارد. این جزء مبتنی برکارهای اسکینر است. سومین و تازه ترین جزء رویکرد رفتاری، رفتاردرمانی شناختی است. این درمانگران که به رفتاردرمانگران شناختی معروفند از روش های گوناگون توقف فکر[۶۴]، بازسازی شناختی و روش حل مسئله[۶۵] استفاده می‌کنند (پروچسکا[۶۶]،۱۳۸۱).

در رفتاردرمانی شناختی نکات قوت رویکردهای رفتاردرمانی وشناخت درمانی گرد آمده اند. از جمله رویکردهای رفتاردرمانی شناختی می توان از حساسیت زدایی منظم توسط ولپی[۶۷] (۱۹۵۸)، درمان­عقلانی-عاطفی مربوط به الیس[۶۸](۱۹۷۳) و… نام برد (ساعتچی، ۱۳۸۶).

ویژگی های اصلی رفتاردرمانی را به صورت زیر است:

۱-اغلب رفتارهای ناسازگارانه و نابهنجار طبق همان اصول رفتار بهنجار و سازگارانه اکتساب و نگهداری می‌شوند.

۲-اغلب رفتارهای ناسازگارانه را می توان از طریق به کارگیری اصول یادگیری اجتماعی تغییر داد.

۳-ارزیابی پیوسته است و بر عوامل تعیین کننده رفتار تمرکز دارد.

۴- روش های درمان رفتار ناسازگار دقیقاً مشخص می‌شوند و تکرار پذیر هستند.

۵-درمورد هدف ها و روش های درمان با درمانجو قرارداد بسته می شود.

۶-نتیجه درمان برحسب ایجاد تغییر در رفتار و تعمیم آن به شرایط زندگی واقعی و نگهداری آن در طول زمان ارزیابی می شود (اولری[۶۹] و ویلسون[۷۰] ،۱۹۸۷ به نقل از پروچسکا، ۱۳۸۱)

۲-۳-۱-۴ دیدگاه عقلانی – هیجانی- رفتاری REBC))[71]

رفتار درمانی عقلانی _ هیجانی در دهه ۱۹۵۰ توسط روانشناس بالینی به نام آلبرت الیس ابداع شد. اساس نظریه وی را مدل A-B-C تشکیل می‌دهد که رویدادهای فعال کننده (A) نظام اعتقادی یا باورهای فرد (B ) و پیامدهای رفتاری _ هیجانی (C ) می‌باشند( شارف،۱۳۸۱ ).

به نظر الیس هنگامی انسان خوشحال و سالم است که منطقی فکر و رفتار کند. در درمان به روش عقلانی- هیجانی، درمانگر سعی می‌کند باورهای غیرواقعی (B) فرد را مورد حمله قرار می‌دهد تا بتواند در آن ها تغییر ایجاد کند. زیرا درمانگر معتقد است که این نوع باورها سبب بروز رفتارهای نابهنجار می شود. درمانگر مستقیماً باور غیر منطقی درمان جو را زیر سؤال می‌برد و به او نیز می آموزد که این باورها را مورد سؤال و بررسی نقادانه قرار دهد و به صحت آن شک کند. درمانگر ممکن است از استدلال رو در رویی، نقش بازی کردن، مزاح و تکلیف منزل به منظور روبرو کردن بیمار با تفکرات غیر منطقی و جایگزین کردن آن ها با فکرهای منطقی تر که او را به سوی سلامتی سوق می‌دهد، استفاده کند (شاملو، ۱۳۸۰).

آلبرت الیس معیارهایی برای سازگاری بیشتر و سلامت روان در نظر گرفته است که عبارتند از:

۱-نفع شخصی: بدین معنا که این گونه افراد، تمایل دارند رغبت ها و اهداف خودشان را در اکثر اوقات بر اهداف و رغبت های سایرین به ویژه افراد نزدیک و مهم مقدم دارند و آن ها را در مرتبه بعدی قرار دهند.

۲- رغبت اجتماعی که باعث می شود فرد با دیگران همکاری داشته و از مزایای زندگی در یک گروه اجتماعی یا در یک جامعه بهره مند شوند.

۳- خود جهت یابی: بدین معنا که فرد مسئول خودش است و نباید از دیگران درخواست حمایت زیادی کند.

۴-انعطاف پذیری: این ملاک به افرادی که تفکرات انعطاف پذیر قابل تغییر و بدون تعصب دارند و نگرش آن ها نسبت به سایرین بر اساس همزیستی است اشاره دارد.

۵-خطر نمودن: بدین معنا که افراد دارای سازگاری بالا و سلامت روان احساس مسئولیت بیشتری نسبت به خطر کردن منطقی به منظور حصول اهدافی که خودشان، آن ها را انتخاب نموده اند از خود نشان می‌دهند. ‌به این معنا آن ها تمایل به کارهای ماجرا جویانه دارند. سایر معیارها شامل تحمل، پذیرش، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی با پذیرش خود و لذت گرایی بلند و پایا (آزاد و نجات، ۱۳۷۸).

۲-۳-۱-۵ دیدگاه واقعیت درمانی[۷۲]گلاسر[۷۳]

بنا بر نظر ویلیام گلاسر، انسان سالم کسی است که واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیت ها را با انکار نکردن نادیده نگیرد و با موقعیت ها به صورت واقع گرایانه روبرو شود. هویت موفق داشته یعنی عشق و محبت بورزد، عشق و محبت دریافت کند و همچنین احساس ارزشمندی نماید و دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند. مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و مسئولانه رفتار کند.

پذیرش مسئولیت، کامل‌ترین نشانه سازگاری و سلامت روان است. توجه او به لذت دراز مدت، منطقی تر و منطبق بر واقعیت باشد و بر زمان حال و آینده تأکید نماید نه ‌بر گذشته. همچنین تصورات فرد بر مبنای خیالپردازی نباشد. به عبارتی دیگر واقعیت درمانی گلاسر به سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در درستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانه سازگاری و سلامت روان می‌باشد (ایروانی و ایزدی، ۱۳۷۸).

درواقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راه های صحیح تر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم و سازگار دست یابد و فرد در سایه تأمین دو نیاز اساسی احساس ارزشمندی و نیاز به عشق و محبت می‌تواند در سطح وسیع تری در چارچوب واقعیات، رفتار مسئولانه ای در پیش گیرد و هویت موفقی به دست آورد که نشانه سازگاری هر چه بیشتر اوست ( شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۵ به نقل از درتاج، مصائبی و اسدزاده،۱۳۸۸ )

۲-۳-۱-۶ دیدگاه تجربی رابطه محور

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...