مورد دیگر در الگوی اریکسون و مارسیا شیوه‌ای است که در آن برقراری یک «هویّت» با «تکلیفی» مشخّص می‌شود که باید آن را تکمیل کرد یا به پایان رساند. اندیشمندان جدید در حوزه ساخت‌گرایی اجتماعی، این مسأله را زیر سؤال برده‌اند و در عوض اعلام می‌کنند که احساس ما ‌در مورد خودمان همواره در حال تغییر و تکامل است (مارکوس و نوریوس[۶۱]، ۱۹۸۶؛ به نقل از میکوچی، ۱۹۹۸). علاوه بر این، باید ‌به این نکته مهم توجّه داشت که هویّت چیزی منفرد و مجزّا نیست، بلکه جنبه‌های متعدّدی را دربر می‌گیرد از جمله: هویّت شغلی، هویّت ارزشی ـ مذهبی، هویّت جنسی و … فرایند تثبیت موقعیّت در هریک از این حوزه ها ممکن است خطّ سیر و چارچوب زمانی متفاوتی را طی کند (آرچر[۶۲]، ۱۹۸۹؛ به نقل از میکوچی، ۱۹۹۸).

      1. رویکرد فرآیندی

رویکرد فرآیندی بین نقش جامعه و تحوّل درونی وحدت ایجاد می‌کند. هویّت به عنوان یک فرایند، نوجوان را جهت سازگاری بیشتر در زندگی به استفاده از منابع هدایت می‌کند (برزونسکی، ۲۰۰۴). وقتی تلاش‌های سازگارانه‌ی نوجوان شکست می‌خورد، بازخوردهای منفی ممکن است نیازی برای اصلاح‌کردن جنبه‌های ساختاری هویّت ایجاد کند.

نظریّه‌پردازانی هم‌چون گرتوانت[۶۳]، کرتینز[۶۴] و برزونسکی دارای رویکرد فرآیندی به هویّت هستند که به تکمیل ‌نظریه‌ی پایگاه‌های هویّت پرداختند (شوارتز[۶۵]، ۲۰۰۱).

        1. دیدگاه گرتوانت

مدل نظری گرتوانت بر هویّت فردی متمرکز است. کاوش‌گری از دیدگاه گرتوانت (۱۹۸۰، به نقل ازشوارتز، ۲۰۰۱) دارای دو عنصر توانایی و جهت‌گیری است. توانایی‌ها که دارای جهت‌گیری شناختی هستند عبارتند از: ارائه‌ دیدگاه‌ها، برّرسی دیدگاه‌های مختلف، حلّ مسائل و تفکّر انتقادی. جهت‌گیری‌ها مرتبط با عوامل نگرشی هستند، همانند انعطاف‌پذیری و به تعویق‌انداختن تصمیم‌گیری‌ها. گرتوانت فرض می‌کند که توانایی‌ها و جهت‌گیری‌ها عناصر مستقلّ فرایند کاوش‌گری هستند و هرکدام مستقل از دیگری است.

علاوه بر دو عنصر اشاره شده در فرایند کاوش‌گری هویّت، گرتوانت پنج عنصر پیش‌نیاز را برای فرایند کاوش‌گری در نظر می‌گیرد. تمایل به جست‌وجوی اطّلاعات، حضور یا عدم حضور نیروهای محرّک در محیط زندگی و اجتماع، رضایت یا عدم رضایت از هویّت جاری، انتظار برای کاوش‌گری و تمایل برای کاوش‌گری (شوارتز، ۲۰۰۱).

از نظر گرتوانت (۱۹۸۰، به نقل ازشوارتز، ۲۰۰۱) عناصری که موجب موفّقیّت در فرایند کاوش‌گری می‌شوند و سطح تعهّد را افزایش می‌دهند عبارتند از:

    1. عوامل شخصیّتی: مانند انعطاف‌پذیری، عزّت‌نفس، تمایل کنترل رفتار خود و بازبودن به سوی تجارب.

    1. مهارت‌های شناختی: مانند ایجاد طرحی مناسب برای رسیدن به نتایج، چندین دیدگاه و اعتقاد را با هم درنظرگرفتن.

    1. ویژگی‌های بافت اجتماعی: مانند حمایت اجتماعی برای ساخت گزینه‌های مختلف، ارتباطات خانوادگی، تعامل با همسالان، فرصت آموزشی و شغلی.

  1. جهت‌گیری کلّی فرد: نقطه‌نظرهای فرد برای درگیرشدن یا اجتناب از کاوش‌گری و تعهّد.

        1. دیدگاه کرتینز

کرتینز (۱۹۸۹، به نقل از شوارتز، ۲۰۰۱) مدل خویش را در زمینه‌ی هویّت، «هم ساختن‌گرایی» می‌نامد. زیرا در این مدل، تحوّل، فرآیندی میان فرد، جامعه و محیط فرهنگی است. جامعه برای افراد فرصت‌هایی را جهت رشد شناختی و شایستگی روانی ـ اجتماعی فراهم می‌کند. از سوی دیگر افراد نیز در برابر ارتقا و تحوّل جامعه مسئول می‌شوند (شوارتز، ۲۰۰۱).

با توجّه به دیدگاه هم‌ساختن‌گرایی افراد فعّالانه از میان شکل‌های مختلف هویّت یکی را برمی‌گزینند و در برابر انتخاب خویشتن و نتایج آن مسئولیّت دارند. ‌بنابرین‏ افراد ایجادکننده‌ی تحوّل خویش هستند. انتخاب گزینه‌های زندگی، کشف راه‌های آسان و اثربخشی، نیاز به استفاده از مهارت‌های حلّ مسأله دارد. مهارت‌های حلّ مسأله از دیدگاه کرتینز شامل خلّاقیت، به تعلیق درآوردن قضاوت و ارزیابی انتقادی است. ‌بنابرین‏ کرتینز بر توانایی افراد در ساخت و شکل‌دهی هویّت اشاره دارد. ‌به این ترتیب او مانند اریکسون هویّت را ناشی از هر دو عامل خود و جامعه می‌داند و بین ساختار شخصیّت فرد و سازمان‌های اجتماعی ارتباط متقابل قائل است به طوری‌که هر کدام می‌تواند موجب رشد دیگری شود (شوارتز، کرتینز و مونتگومری[۶۶]، ۲۰۰۵).

قابل توجّه است که اریکسون (۱۹۶۸) ایجاد سازمان‌های اجتماعی از قبیل سازمان‌های سیاسی و مذهبی را که در آن‌ ها نوجوان بتواند احساسات ایدئولوژیکی خود را سازمان دهد، بر عهده جامعه می‌داند. کرتینز (۱۹۸۹، به نقل از شوارتز، ۲۰۰۱) نیز بر نقش سازمان‌های اجتماعی برای رشد تأکید می‌کند. تأکید او بر لزوم شرکت افراد در اجتماع، برای ‌شکل‌گیری ساختار منسجم هویّت یکی از مشکلات برجسته قرن بیست، و بیست و یک است. کرتینز با تکیّه بر مسئولیّت‌پذیری اجتماعی و این‌که افراد مسئول انتخاب‌های خویش هستند، هویّت اجتماعی را هم‌تراز هویّت فردی می‌داند و به ‌نظریه‌های نئو ‌اریکسونی هویّت، کمک می‌کند تا بتواند نسبت به ‌نظریه‌ی ساختاری هویّت مارسیا به ابعاد بیشتری از هویّت بپردازد.

در سال‌های اخیر الگوی وضعیّت‌های هویّت را افرادی چون (کوته و لوین[۶۷]، ۱۹۹۸) و (وان و هوف[۶۸]، ۱۹۹۹) مورد انتقاد قرار داده‌اند. مهم‌ترین انتقاد این افراد این بود که وضعیّت هویّت دیررس و موفّق با هم، هم‌پوشی دارند و افراد دارای وضعیّت هویّت دیررس، معمولاً بحران هویّت را پشت سر می‌گذارند و به تعهّد هم می‌رسند. در پاسخ ‌به این انتقاد، برزونسکی و آدامز[۶۹] (۱۹۹۹) پس از ۳۵ سال تحقیق بر روی مفاهیم مارسیا، نتایجی را ارائه نمودند. نتایج تحقیق آن‌ ها نشان داد که سه سبک اساسی هویّت عبارتند از: هویّت سردرگم، هویّت زودرس و هویّت دیررس و موفق.

بر این اساس برزونسکی یک مدل هویّت شناختی ـ اجتماعی را پیشنهاد کرد که به تفاوت‌های افراد در روی‌آوردن یا اجتناب از ساختن هویّت تأکید داشت. او آن را مدل سبک‌های هویّت نامید (واترمن و دان هام[۷۰]، ۲۰۰۰؛ به نقل از ادبی، ۱۳۷۹).

        1. دیدگاه برزونسکی

  1. مدل شناختی ـ اجتماعی هویّت

برزونسکی هویّت را به عنوان یک ‌نظریه‌ی خود، بر اساس بازسازی خود از خود (خود ساخته شده) مفهوم‌سازی کرد. ‌نظریه‌ی خود، ساختاری مفهومی ‌است که از طریق فرضیّات، اصول و سازه‌ها در تعامل با محیط به وجود می‌آید و شامل دانش رویّه‌ای، طرحواره‌های عملیّاتی و ساختار شخصی برای درک و فهم و به وجودآوردن حسّی مشخص از تجارب شخصی و وقایع است و مشابه ‌نظریه‌های رسمی ‌‌نظریه‌ی خود، به عنوان چارچوب مشخّص و منبعی برای تفسیر تجارب مورد استفاده قرار می‌گیرد (برزونسکی، ۲۰۰۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...