لیدکا تفکر استراتژیک را مشتق از صلاحیت مدیریتی معرفی می‌کند.او تفکر استراتژیک را به عنوان روشی خاص از تفکر که شامل ۵ عنصر معین است ، تعریف می‌کند.

‌بر اساس نظر لیدکا ، تفکر استراتژیک در برگیرنده دیدگاه سیستمی است، ‌بر قصد ونیت متمرکز است شامل تفکر در زمان است. از فرضیه مشتق می شود و هوشمندانه در پی فرصت است. این عناصر مشخصه افراد دارای تفکر استراتژیک است ( جین لیدکا،۱۹۹۸)

نادلر ( ۱۹۶۴) « تفکر استراتژیک را فرایندی خلاقانه از تفکر ، شکل بخشیدن ، عمل کردن و یادگیری ‌در مورد استراتژی می‌داند.»

تاکور و کالینو(۱۹۹۲) : تفکر استراتژیک را به عنوان چسب ادراکی که سازمان را در ایجاد ارزش به یکدیگر متصل نگه می‌دارد تعریف کرده و مثال و شباهت روشنی در این زمینه می آورند « تفکر استراتژیک همانند یک رشته به هم پیوسته در درون یک رشته مروارید می ماند . این رشته تمام مهره ها را بدون این که دیده شود به هم متصل نگه می‌دارد. اگر تعدادی از این مهره ها برداشته شوند ، زیبایی و ماهیت گردنبند از بین خواهد رفت».

برنامه ریزی استراتژیک اغلب توافق موجود مبتنی بر جهت گیری جاری را مبنا قرار می‌دهد و از این طریق برنامه ریزان را راهنمایی می‌کند که برای رسیدن به هدف چگونه سازمان خود را طراحی کنند و منابع خود را اختصاص دهند . به همین دلیل یکی از متداول‌ترین انتقادها به برنامه ریزی استراتژیک است که برنامه ریزی استراتژیک بیش از حد گذشته وحال را مبنا قرار می‌دهد که با بازآفرینی آینده در تضاد است.

همچنین به واسطه بیش از حد بر تحلیل وتعمیم به جای خلاقیت و ابتکار در دنیایی که قطعیت وجود ندارد ، برنامه ریزی استراتژیک تصور غلطی از قطعیت به دست می‌دهد . برنامه ریزی استراتژیک معمولاً یک فرایند تفکر تحلیلی است. آن هم در محدوده پارامتر های هدف از چیش تعیین شده و مفروضات صنعت . اما هیچ گاه این پارامترها را به صراحت مورد سوال قرار نمی دهد و ‌بنابرین‏ شبیه به چرخه یادگیری تک حلقه ای است بدین معنا که هیچگاه وضعیت موجود ، اهداف تعیین شده ، پیش فرض های صنعت و … را به چالش جدی نمی کشد.

برعکس برنامه ریزی استراتژیک تفکر استراتژیک به فرایند تفکر خلاق و بازسازی آینده سروکار دارد و برای مثال فضای رقابتی جدیدی را برای مواجهه با انقباض ا رشد آهسته بازار خلق می‌کند . ‌بنابرین‏ تفکر استراتژیک تمام دانسته ها و پیش دانسته ها را مورد سوال قرار می‌دهد و به عبارت دیگر یک فرایند دوحلقه ای است.

به گفته هراکلیوس (۱۹۹۸) کشف استراتژی های جدید مستلزم رها کردن یا تعلیق حداقل قسمتی از خرد متداول مفروضات و قواعد مربوط به کسب وکار است.

این دو گانگی بازار بین ابعاد تحلیلی تدوین راهبرد ( برنامه ریزی استراتژیک ) و ابعاد خلاق آن ( تفکر استراتژیک ) این برداشت را ایجاد می‌کند که این دو رویکرد با یکدیگر سازگار نیستند . اما از دیدگاه بسیاری از نظریه پردازان پیشگام در هر فرایند خلق استراتژی هر دو ضروری اند.

به عنوان مثال ، به موازات تفکر درباره آینده که می‌تواند مهم باشد بدون تردید باید فرایند هایی وجود داشته باشد که مدیران با بهره گرفتن از آن ها بتوانند مسائل استراتژیک را از میان بحران های روزمره بیابند . ‌بنابرین‏ ما نمی توانیم تمام توجه خود را صرفاً به فرایند های خلق استراتژی معطوف سازیم . مگر نه این است که استراتژی های مهم و خلاق از تفکر استراتژیک پدید می‌آیند که به ناگزیر باید از خلال اندیشه همگرا و تحلیل گر ( برنامه ریزی استراتژیک ) عملیاتی شوند . همچنین ضمن آنکه برنامه ریزی امری حیاتی است. اما نمی تواند صرفاً به خودی خود استراتژی های ویژه ای خلق کند که بتوانند مرزهای صنعت را به چالش بکشند و تعبیری نو از صنعت ارائه دهند مگر آنکه خلاقیت استراتژیک آینده جدیدی را ترسیم کند.

تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک هر دو لازم اند و هیچکدام بدون دیگری در نظام تعیین مؤثر راهبرد کافی هستند.

به گفته هراکلیوس (۱۹۹۸) تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک در یک فرایند منطقی به هم پیوند خورده اند به گونه ای که هردو برای مدیریت مؤثر استراتژیک ضروری اند و هر کدام به خودی خود لازم اند اما کافی نیستند. ( لشکر بوکی، ۱۳۹۲،۱۹)

۲-۳- برنامه ریزی

۲-۳-۱- تعریف ومفهوم برنامه ریزی

برنامه ریزی عبارت است از فرایندی دارای مراحل مشخص و بهم پیوسته برای تولید یک خروجی منسجم در قالب سیستمی هماهنگ از تصمیمات . برنامه ریزی راجع به آینده یا کنترل آن نیست بلکه فرایندی است که می‌تواند در انجام امور مورد استفاده قرار گیرد . برنامه ریزی ، تصمیم گیری در شکل معمول آن نیست بلکه از طریق فرایند برنامه ریزی ، مجموعه ای از تصمیمات هماهنگ اتخاذ می شود . برنامه ریزی می‌تواند برای زمان حال یا آینده انجام شود . برنامه ریزی عبارت است از تعیین هدف و یافتن یا پیش‌بینی کردن راه تحقق آن. ( بِدین،۱۹۸۶،۱۰۸)

برنامه بیانی روشن ، مستند ومشروح از مقاصد و تصمیمات است .برنامه خروجی فرایند برنامه ریزی است اما برنامه ریزی یک فرایند پیوسته که بیش از اتخاذ هر تصمیمی آغاز شده و پس از اجرای آن تصمیم ادامه می‌یابد . برنامه ها تهیه شده و اجرا می‌گردند.

برنامه ریزی عبارت است از تصور و طراحی وضعیت مطلوب در آینده و یافتن و پیش‌بینی کردن راه ها و وسایلی که رسیدن به آن را فراهم کند. ( رضاییان ،۱۳۸۳،۱۷۹)

۲-۳-۲- اهمیت و ضرورت برنامه ریزی

همان گونه که عنوان شد در میان همه وظایف مدیریت برنامه ریزی از اساسی ترین آن ها‌ است که مانند پلی زمان حال را به آینده مرتبط می‌سازد . به عبارت دیگر برنامه ریزی میان جایی که هستیم با جایی که می‌خواهیم به آن برویم پلی می‌سازد و موجب می شود تا آنچه را که در غیر آن حالت شکل نمی گیرد پدید آید . از آنجایی که همه سازمان ها به دنبال آنند که منابع محدود خود را برای رفع نیاز های متنوع و روبه افزایش خود صرف کنند پویایی محیط و وجود تلاطم در آن و عدم اطمینان ناشی از تغییرات محیطی بر ضرورت انکارپذیر برنامه ریزی می افزاید .

پیتر دراکر معتقد است که میان اثربخشی ( تحقق اهداف و انجام کارهای درست ) و کارایی ( درست انجام دادن کارها ) تفاوت وجود دارد و این دو در مراحل هدفگذاری و آنگاه در تحقق اهداف توأم می‌باشد .( دراکر، ۱۹۵۴،۱۵)

۲-۳-۳- ویژگی های برنامه ریزی

برنامه ریزی یک فرایند ذهنی آگاهانه با خصوصیات زیر است :

    • تشخیص یک نیاز یا انعکاس یک انگیزه

    • جمع‌ آوری اطلاعات

    • مرتبط ساختن اطلاعات و عقاید

    • تعریف اهداف

    • تأمین اهداف

    • پیش‌بینی شرایط آینده

    • ساخت زنجیر های متفاوتی از اقدامات مبتنی بر تصمیمات متوالی

    • رتبه بندی و انتخاب گزینه ها

    • تعریف سیاست ها

  • تعریف معیار های ابزار ارزیابی برنامه( سعادت ، ۱۳۷۵،۵) ( امیدوار،۱۳۸۴،۲۱)

۲-۳-۴- انواع برنامه ریزی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...