اختلالات اضطرابی دیگر یا اختلالات خلقی را در نظر بگیرید .

آیا علایم به دنبال یک استرسور قابل شناسایی ایجاد شده اند ؟

خیر

بلی

اختلالات تطابقی را در نظر بگیرید .

استرسور شدید یا تهدید کننده زندگی است ؟

خیر

بلی

اختلال استرس حاد یا اختلال تطابقی را در نظر بگیرید .

آیا علایم بیش از یک ماه طول کشیده اند ؟

خیر

بلی

اختلال تطابقی یا اختلال اضطرابی یا اختلال خلقی را در نظر بگیرید.

آیا تجربه مکرر،اجتناب و افزایش برانگیختگی همگی وجود دارند ؟

خیر

بلی

آیا همه ی آن ها با تروما ارتباط دارند ؟

آیا بیمار تجارب ادراکی نامعمول دارد ؟

بلی

بلی

بلی

اختلال سایکوتیک را به عنوان یک تشخیص اضافی در نظر بگیرید .

بلی

آیا می توان تمارض را رد کرد ؟

تمارض

خیر

بلی

اختلال استرس پس از سانحه

نمودار۲-۲: نمودار تشخیصی برای اختلال استرس پس از سانحه (لیهی و هالند، ۲۰۰۰)

۲-۶-۲-مدل شناختی :

انگاره اصلی در مدل های شناختی اختلال های هیجانی، این انگاره است که آنچه مسئول ایجاد هیجانات منفی از قبیل اضطراب، خشم یا غمگینی می‌باشد، خود رویدادها نیستند، بلکه انتظار و تفسیر افراد از آن رویدادها است. در اضطراب، تفسیر یا دریافت های شناختی مهم، به خطر فیزیکی و یا روانی ـ اجتماعی ارتباط می‌یابند. در زندگی روزمره، موقعیت های فراوانی وجود دارد که به طور عینی خطرناکند. در این موقعیت ها ادراک افراد غالبا ارزیابی های واقع گرایانه ای از تهدید تشکیل می‌دهند. اما بک (۱۹۷۶) استدلال می‌کند که در حالت های اضطرابی، افراد مرتبا خطر مربوط به موقعیتی خاص را بیش از آنچه واقعا وجود دارد، برآورد می‌کنند. این گونه بیش برآوردها به طور خودکار و غیر ارادی «برنامه اضطراب» را فعال می‌سازند. منظور از«برنامه اضطراب»، مجموعه ای از پاسخ ها هستند که از راه تکامل زیست شناختی، به ما رسیده اند. این پاسخ ها در اصل برای محافظت ما از آسیب های مربوط به محیط ابتدایی، طراحی شده اند (هاوتون و همکاران، ۱۳۸۵).

فوا و همکارانش یک مدل شناختی از اختلال استرس پس از سانحه را ‌پیشنهاد کردند که ترکیبی از جزئیات و عناصر مدل رفتاری است. آن ها پیشنهاد کردند که وقتی یک شخص تروما را تجربه می‌کند، «ساختار ترس» در حافظه شکل می‌گیرد که ترکیبی از سه عنصر است: ۱- محرک (بینایی، شنوایی و دیگر احساسات مرتبط با واقعه) ۲- پاسخ ها (واکنش های هیجانی و فیزیولوژیکی به واقعه) ۳- معانی مرتبط با محرک ها و پاسخ ها. این ساختار ترس، برنامه ای را برای فرار از خطر شکل می‌دهد. همانند روش رفتاری، روش فوا نیز اشاره می‌کند که علایم مرتبط با تروما ساختار ترس را فعال می‌کنند و تجربه مکرر خاطرات و پاسخ ها منجر به اجتناب از علایم می‌شوند (فوا و ریجس، ۱۹۹۴؛ فوا، روتبام[۸۱] و مولنار[۸۲]، ۱۹۹۵؛ فوا، استیکت و روتبام، ۱۹۸۹؛ به نقل از نیرومندی، ۱۳۸۷).

فوا نیز بر اهمیت معنای عناصر در ساختار ترس تأکید می‌کند.حوادث تروماتیک اغلب از چندین طرح واره و فرضیه نافذ، ناشی می‌شوند: ۱- جهان بی خطر است. ۲- وقایع قابل پیش گویی و قابل کنترل هستند. ۳- وقایع و اتفاقات خیلی ناگواری برای من اتفاق نخواهد افتاد. ۴- من می توانم بر هر آنچه از وقایعی که رخ می‌دهند فائق آیم. موافق با نظر پیاژه، فوا اشاره می‌کند که هرگاه یک واقعه ی تجربه شده با چنین طرح واره های اساسی تناقض داشته باشد، یک ضربه می‌تواند احساسی از تجربه را به وجود آورد. اگر این معانی با تروما مرتبط شوند(مانند «وقایع خطرناک، می‌توانند بدون هشدار اتفاق بیفتند»، «آن ها می‌توانند برای من اتفاق بیفتند»، «ممکن است من نتوانم با آن ها مقابله کنم») نخواهند توانست در طرح واره های موجود جذب شوند و به تجدید نظر طرح واره ها نیاز خواهند داشت، فرآیندی که به عنوان تطابق[۸۳] استنباط شده است (لیهی و هالند، ۲۰۰۰).

آنچه این پردازش شناختی از تروما را برای مردم مبتلا اختلال استرس پس از سانحه مشکل می‌کند، این حقیقت است که فعال کردن معنی ساختار ترس باعث فعال شدن عامل پاسخ می شود که خود این هم به نوبه خود منجر به تجربه مکرر پاسخ های هیجانی شدید مرتبط با تروما می‌گردد. از این پس، هیجان ها، شدید احساس می‌شوند و فرد سعی می‌کند این خاطرات را متوقف سازد. این اجتناب، فرایند جذب[۸۴] و تطابق را متوقف می‌سازد. سپس الگوی متناوبی از تلاش برای جذب که منجر به تجربه مجدد می شود و تلاش برای اجتناب از خاطرات و هیجان های منفی ایجاد می شود. بر طبق روش فوا، این تنش بین نیاز برای یافتن معنی و نیاز برای اجتناب فرد از یک حالت برانگیختگی، زیاد می‌باشد (لیهی و هالند، ۲۰۰۰). الگوی لازاروس و فولکمن[۸۵]: تجربه استرس تنها زمانی روی می‌دهد که آن موقعیت به عنوان آسیب، از دست دادن، تهدید یا کشمکش ارزیابی شده باشد. به عقیده لازاروس، فرایند ارزیابی که فرایندی شناختی است، در خلال دو مرحله صورت می‌گیرد: ارزیابی اولیه که ارزیابی خود رویداد است و ارزیابی ثانویه که ارزیابی منابع در دسترس فرد برای مقابله با استرس است. اگر فرد مطمئن نباشد که توانایی مقابله با موقعیتی که تهدید آمیز ارزیابی شده را دارد، استرس تجربه می شود (لازاروس و فولکمن؛ به نقل از شاکری و صادقی، ۱۳۸۲).

جمع بندی:

پس الگوهای متفاوتی برای تبیین نقش بالقوه استرس در سبب شناسی، تشدید، عود و مزمن شدن بیماری- های روانی و جسمانی مطرح شده اند. اگرچه این الگوها خاستگاه متفاوتی دارند اما در بر گیرنده عوامل مشترکی نیز هستند که در این جا به سه رویکرد مهم به طور خلاصه اشاره می شود.

رویکرد اول: در نخستین رویکرد، استرس به منزله یک محرک[۸۶] تلقی می شود. در این تعریف استرس چیزی است که از خارج بر فرد تحمیل می شود و افراد آن را به عنوان منبع یا علت تنش[۸۷] خود درنظر می ـ گیرند. پژوهشگرانی که این رویکرد را پذیرفته اند به مطالعه گسترده ای از رویدادهای استرس زای زندگی (مثبت یا منفی) پرداخته‌اند (دادستان؛ به نقل از شاکری و صادقی، ۱۳۸۲).

رویکرد دوم: در این رویکرد استرس به عنوان یک پاسخ[۸۸] توصیف می شود که نماینگر و اکنش های فرد در برابر رویدادهای استرس زاست. در این پاسخ دو مؤلفه‌ با یکدیگر ارتباط دارد: مؤلفه‌ روان شناختی که دربرگیرنده رفتار، الگوهای فکر و هیجان هاست و مؤلفه‌ فیزیولوژیک که مشتمل بر افزایش برانگیختگی جسمانی، ضربان قلب، فشار خون، سرعت تنفس و مانند آن است (دادستان؛ به نقل از شاکری و صادقی، ۱۳۸۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...