هارلن به نقل ازبدریان(۱۳۸۵) در برنامه های درسی جدید علوم تجربی و روش های آموزش آن، تأکید اساسی بر روش‌هایی است که نقش اصلی در فرایند یادگیری به عهده دانش‌آموز است. ‌بنابرین‏، سایرعوامل مانند محتوای آموزشی، تجهیزات وابزارهای آموزشی واقدامات معلم همگی درارتباط با دانش‌آموز معنی و مفهوم پیدا می‌کنند. معلم در این روش‌ها نقش جهت دهنده و سازمان دهنده را دارد و می‌کوشد تا فعالیت‌های دانش‌آموزان را متناسب با ‌هدف‌های‌ درس در مسیرصحیح پیش ببرد.

علوم تجربی یکی از دانشها و ‌معرفت‌های بشری است که یافته های آن از راه مشاهده تجربی به دست می‌آید و ملاک یا معیار آن، انطباق داشتن با مشاهدات تجربی است. هدف از آموزش علوم تجربی، آموزش پدیده هایی است که درزندگی روزانه مشاهده می شود. در همه نظامهای آموزشی جهان، آموزش و یادگیری علوم تجربی از جایگاه ویژه ای برخورداربوده و تلاش می شود تا همه دانش آموزان، ضمن آشنایی با اصول و مفاهیم علوم تجربی و کسب سواد علمی لازم، آگاهیهای لازم برای رشد به سوی یک شهروند مطلوب را کسب کنند. آنان با کسب آگاهی و مهارت لازم در زمینه‌های مختلف علوم، قادر خواهند بود تا در زندگی خود تصمیمات آگاهانه و منطقی بگیرند.

امروزه آموزش علوم تجربی بالاخص؛ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی در مدارس، به یکی از موضوعهای دشوار و مورد توجه تبدیل شده است. در مجموع، شاکله هر برنامه درسی به وسیله عناصر آن ساخته و پرداخته می شود، و در صورتی که آرمانها، مهندسی، سیستم، سطح بندی و سایرعناصردر یک تعامل مناسب طراحی و تنظیم نگردد؛ نمی توان درانتظار در یافت پاسخ مناسبی بود.

‌در مورد تعداد عناصر تشکیل دهنده برنامه درسی، که در این پژوهش مورد بررسی و ملاک تشخیص برنامه درسی است، میان برنامه ریزان درسی اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی از صاحب نظران برنامه درسی را موضوع محور می نگرند، و برحجم و محتوا نسبت به فرایند یادگیری تأکید بیشتری دارند. در حالی که در برنامه درسی دانش آموز محور بر ویژگی یادگیرنده تأکید می شود و فرایند یاددهی و یادگیری اهمیت بسزایی می‌یابد. در برنامه درسی جامعه محورهم ‌بر فرآیند یادگیری، روش حل مسئله مورد تأکید است.

بعضی این عناصر را به چهارعنصراساسی (هدف، محتوا، روش و ارزش یابی )محدود می‌کنند و برخی دیگرمانند فراسیس کلاین آن را تا ۹ عنصر توسعه می‌دهند. مواد آموزشی، فعالیت‌های یادگیری، راهبردهای یاددهی- یادگیری، ارزشیابی، گروه بندی، زمان و فضا. درفرایند برنامه ریزی درسی این عناصر به صورت یک سیستم و در ارتباط متقابل با هم درنظر گرفته می‌شوند. در این تحقیق از عناصر کلاین دربررسی سه نوع برنامه درسی استفاده شده است.

۱-۲- بیان مسئله

سیلوروالکساندر[۴] درتعریف برنامه درسی قصد شده آن را نقشه ایی می دانند که فرصت‌های مناسب یادگیری، برای رسیدن به ‌هدف‌های‌ کلی ویا ‌هدف‌های‌ جزیی معین که برای گروه خاصی از دانش آموزان تدوین گردیده است وقصد این است که درپایان یک دوره آموزشی معین به آن نایل گردند، فراهم می‌گردد.

آیزنر[۵] برنامه درسی رسمی را سلسله وقایع آموزشی، که به قصد تحقق نتایج آموزشی طراحی شده، بیان می‌کند اما با شرکت دانش آموزان ایرانی در آزمون بین‌المللی تیمز مشخص شد که اهداف مورد نظر محقق نگردیده است و با اهداف تدوین شده فاصله زیادی وجود دارد(کریمی،۱۳۸۴).

منظور از برنامه درسی اجرا شده، مجموعه اقدامات و فعالیت‌های یاددهی- یادگیری است که بر اساس برنامه درسی قصدشده و آنچه معلمان از آن برداشت کرده‌اند در محیط واقعی کلاس های درس به اجرا در می‌آید. مجریان برنامه درسی، که به طورخاص معلم می‌باشد باید آن راعملیاتی کند.

ملکی (۱۳۸۴) بیان می‌دارد: معلم باید تلاش نماید عوامل داخل مدرسه را با ‌هدف‌های‌ برنامه درسی هماهنگ نماید و انطباق لازم را فراهم نماید و قابلت اجرایی به برنامه قصد شده بدهد. در این صورت برنامه تدوین شده به اجرا در می‌آید و اهداف برنامه قصد شده، محقق می‌گردد.

بزعم احمدی(۱۳۸۰) منظور از برنامه درسی آموخته شده یا کسب شده، یادگیری ها و به عبارت بهتر تغییر رفتارهایی است که از طریق به اجرا درآمدن برنامه درسی ‌در مجموعه ی دانش ها، مهارت ها ونگرش های دانش آموزان به وجود می‌آید در این مرحله از دانش آموزان انتظار می رود که بتوانند به بخش قابل توجهی از اهداف برنامه قصد شده دست یابند. وجود فاصله و ناهماهنگی بسیار میان این سه برنامه مذکور ضعف اساسی در هر برنامه درسی به شمار می‌آید. آنچه مسلم است نوع رویکرد گروه برنامه ریزی درسی نسبت به فرایند طراحی، تولیدو اجرای برنامه درسی وبه ویژه توجه به ارزشیابی تکوینی[۶]و مجموعی[۷] در مراحل گوناگون طراحی، تدوین و اجرا می‌تواند نفش اساسی در ایجاد تعادل، هماهنگی و همخوانی برنامه های درسی داشته باشد. لازم است، دیدگاه های طراحان و مجریان به هم نزدیک باشد، تا امکان انطباق این سه نوع برنامه تا حد ممکن افزایش یابد و ‌هدف‌های‌ مورد نظر تحقق یابد. درصورت کم شدن و از بین رفتن همپوشانی این سه برنامه مقادیر زیادی انرژی، وقت ومنابع مالی و انسانی بدون نیل به نتایج مطلوب از دست می رود. هر چه برنامه درسی مربوط به موضوعی اساسی وتاثیرگذار بر عوامل دیگر باشد میزان زیان‌های غیر قابل جبران افزایش می‌یابد. بر این اساس شناسایی نقاط قوت و ضعف یک برنامه درسی ضروری است که با روشی نظام مند و همزمان در مرحله اجرا، سه برنامه قصد شده، اجرا شده و آموخته شده ارزشیابی شوند. مسلماًٌ نتایج این گونه ارزشیابی جامع وهمه سونگر، اطلاعات مناسب را برای برنامه ریزان درسی، مدیران و معلمان فراهم می آورد تا نتوانند برای اصلاح و بهبود برنامه در زمینه‌های گوناگون تصمیم گیری کنند.

اعتقاد کیامنش وخیریه(۱۳۸۲) بر این است که اهمیت روزافزون برنامه درسی و آموزش علوم تجربی و تاثیر آن بر رشد علم و فناوری انکار ناپذیر است. همه کشورها پیوسته در تلاشند، تا درنظام های آموزشی خود تجدید نظرنمایند و در برنامه درسی علوم تجربی آخرین یافته های پژوهشی و علمی را اعمال کنند. این درحالی است نتایج پژوهش‌ها نشان داده است، برنامه درسی و آموزش علوم تجربی ایران با علم و فناوری روز تطابق لازم را ندارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...