– اضطراب حالت هیجانی ناخوشایند و مبهم و وضعیت تحریک تشدید شده هیجانی است که اساسا نگرانی یا ترس را هم دربر دارد (آرتور[۲۹]، ۲۰۰۷).

– اضطراب را در واقع همه انسان‌ها تجربه می‌کنند، اضطراب احساس ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسی است که با یک یا چند تا از احسا‌س‌های جسمی همراه می‌گردد (آلن[۳۰]، ۱۹۹۰).

اما تعریف D.S.M.I.V – از اضطراب این گونه است :

نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها، بدبختی‌های آینده، توأم با احساس بی‌لذتی، با نشانه های بدنی تنش، منبع پیش‌بینی نشده می‌تواند درونی‌ یا بیرونی باشد (پورافکاری، ۱۳۶۸).

و نهایتاًً این که اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتی که اغلب منشاء و علت مشخصی ندارد، و برای فرد شناخته شده نیست (آرلن[۳۱]، ۱۹۹۸).

دست یافتن به تعریفی دقیق از اصطلاح اضطراب بسیار دشوار است. اکثر نظریه پردازان با لانگ موافقند که اضطراب یک مفهوم فرضی است. یعنی اضطراب نوعی تصور است که وجود خارجی و عینی ندارد ولی در تفسیر پدیده‌های مشاهده پذیر می‌تواند مفید باشد. لانگ مدلی سه سیستمی از اضطراب ارائه داده است که به طور وسیع به فهم تعریف های مختلف کمک ‌کرده‌است. نیمرخ اضطراب در افراد مختلف بسته به اینکه کدام نظام بیشترین تأثیر را پذیرفته است، متفاوت خواهد بود. اضطراب در وسیع ترین معنی، به عنوان یکسری پاسخ های جسمی، روانی و رفتاری به فشار روانی در نظر گرفته می شود (پاول و انرایت، ۱۹۹۱).

دادستان (۱۳۸۲)، اضطراب را به عنوان واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز، یعنی موقعیتی که تحت تأثیر بالا گرفتن تحریک ها اعم از بیرونی و درونی واقع شده و فرد در مهار کردن آن ها ناتوان است در نظر می‌گیرد. همچنین، اضطراب ناراحتی در عین حال روانی و بدنی است که بر اثر ترس مبهم و احساس ناامنی و تیره روزی قریب الوقوع در آدمی به وجود می‌آید.

به عقیده کوپر[۳۲](۲۰۱۰)، هر نیروی که ثبات روانی یا جسمی را از میدان خویش سوق دهد و در فرد ایجاد فشار نماید، اضطراب نامیده می شود. یا می توان گفت اضطراب وقتی روی می‌دهد که تهدید نسبت به فرد وجود داشته باشد. یک تهدید برحسب این که چه مفهومی برای فرد دارد می‌تواند ایجاد فشار نماید.

به نظر رولو می [۳۳]، اضطراب عبارت است از ” ترسی که در اثر به خطر افتادن یکی از ارزش‌های اصولی شخص ایجاد می شود (رولومی، ۱۹۸۳). هر کسی ترس ها و نگرانی هایی دارد. فروید ادعا می کرد اگر اضطراب و ناراحتی همرا با آن، افراد را برانگیزد راه های جدید مقابله با معضلات زندگی را تشخیص دهند، می‌تواند انطباقی باشد. اضطراب خواه انطباقی باشد یا غیر انطباقی، می‌تواند موجب ناتوانی شدید گردد. اضطراب علل بسیاری دارد و همه مردم در زندگی آن را تجربه می‌کنند. طبیعی است که مردم هنگام مواجهه با موقعیت های تهدید کننده و تنش زا مضطرب شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امری غیر عادی است. اضطراب شامل احساس عدم اطمینان در ماندگی و بر انگیختگی فیزیولوژیکی می شود. شخصی که مضطرب است از عصبی بودن و تنش و بی قراری و تحریک پذیری شکایت می‌کند و اغلب در به خواب رفتن مشکل دارد. اضطراب شدید ممکن است بعد از وقوع یک حادثه، با پیش‌بینی حادثه ای در آینده، یا براثر تصمیم به مقاومت در برابر اشتغال ذهنی به موضوعی خاص. یا به هنگام تغییر جنبه نامطلوبی از رفتار، یا برخورد با محرک ترس آور، روی می‌دهد. رفتارهای مشاهده شده در اضطراب هر چند بسیار متنوع هستند، اما در یک چیز مشترک اند: تغییر یا احتمال تغییر در هر موقعیت آشکار ساز اضطراب دخیل است (ساراسون[۳۴] و ساراسون،۱۹۸۷).

اگر چه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضرروی است ولی مقدارزیاد آن نیز باعث اختلال رفتار می شود واغلب اوقات شخص را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتیک یا پسیکوتیک می کند (شاملو ، ۱۳۶۹).

زبان فرانسوی نگرانی را از اضطراب جدا می‌کند. در بین مردم آلمان واژه Angst و در بین مردم آنگوساکسن Anxiety به هر دو معنی به کار می رود (پورو[۳۵]، بنقل از شجاع رضوی، ۱۳۷۶).

برای اولین بار پزشک آمریکایی بنام برد[۳۶] در سال ۱۸۶۹ اضطراب را تعریف کرد. از سال ۱۸۹۰ برمید اضطراب را اختلالی تعریف می کرد که نشانه آن یک احساس انقباض و خفگی است. فروید در سال ۱۹۸۹ نوروز اضطراب را به عنوان یک واحد بالینی باز شناخت. علامت اصلی این بیماری نگرانی، اضطراب و دلهره می‌باشد. در اوایل سال ۱۹۱۰ سر ویلیام اسلر[۳۷]، متوجه ارتباط بین درد سینه و هیجانات زندگی شد و کشف کرد که اضطراب و فشار باعث بیماری می‌گردد.

کانن[۳۸] اثرات اضطراب روی حیوانات و انسان ها را مطالعه کرد، به خصوص واکنش «جنگ و گریز» را مورد توجه قرار داد. یکی از اولین تلاش های علمی برای تشریح فرایند بیماری های وابسته به اضطراب به وسیله پزشک دانشمند هانس سلیه به عمل آمد. او در سال ۱۹۴۶ برای مرزی که در مقابل حالت های اضطراب آور قرار می‌گیرد سه مرحله قائل شد:

    1. واکنش در برابر خطر

    1. مقاومت

  1. فرسودگی یا عجز (کوپر[۳۹]، به نقل از مدیحی، ۱۳۷۰)

اریک فرام در سال ۱۹۶۵ نظریه خود را بر تعارض بین نیاز فرد برای آزادی و اضطرابی که آزادی پیش می آورد بنا نهاده است (آزاد، ۱۳۷۶).

در دهه ۱۹۷۰ روانشناسی بنام ریچارد اس. لازاروس[۴۰] اظهار داشت که واکنش ناشی از اضطراب به چگونگی ارزیابی (آگاهانه، نا آگاهانه) او از میزان صدمه، تهدید یا به مبارزه طلبیدن آن حادثه مربوط می شود (کوپر، به نقل از مدیحی، ۱۳۷۰).

سپس در جریان سال های پایانی قرن ۱۹ و آغاز قرن بیستم دیدگاه مبتنی بر پدیده آیی زیست شناختی روان آزردگی جای خود را به دیدگاه فرویدی مبتنی بر پدیده آیی روان شناختی داد. فروید اصطلاح روان آزردگی را به معنای دیگری به کار برد و بر این نکته تأکید کرد که این اختلال از علل جسمانی ناشی نمی شود بلکه ریشه در اضطراب دارد بدین معنی که وقتی خاطرات و امیال سرکوب شده، ناهشیار کوشش می‌کنند تا از سطح ناهشیاری به سطح هشیاری راه یابند. اضطراب به علامت هشدار دهنده پایگاه (من) آشکار می شود و رفتارهای نوروزی را به عنوان شیوه بیان اضطراب و یا دفاع علیه آن قلمداد می‌شوند و در دهه های اخیر نظریه پردازان مختلف و به خصوص نظریه پردازان رفتارنگر معتقدند که روان آزردگی گسترده ای وسیع تر از آنچه در وضع کنونی تحت عنوان اختلال های اضطرابی مشخص می شود، پوشش می‌دهد.

دانشجوی پزشکی هنگام امتحان، تنها اضطراب شدید ندارد، بلکه بازداری ذهنی و تمایل به فرار نیز او را آزار می‌داد. مورد مبتلا به هراس دندانپزشکی، از واکنش شدید سیستم عصبی پاراسمپاتیک رنج می‌برد (عرق کردن و غش). علایم فلج کننده در این موارد، مانند باز داری ذهنی و غش، نمایان گر مکانیزم های بقایی هستند که در دورانی خاص، یعنی ماقبل تاریخ، برای کاهش عواقب وخیم یک حمله سودمند بوده اند. اما در دوران کنونی، خود این علایم باعث می‌شوند که در دفعات بعدی، ترس شخص از مواجه با موقعیت بیشتر گردد. شخص از این می ترسد که مبادا این واکنش های ابتدایی فلج کننده دوباره تکرار شوند (دادستان، ۱۳۷۶).

اختلالات اضطرابی از دیدگاه DSM-IV-R

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...