۳-الگوى رفتارگرایى

طبق این الگو، سلامت روان به معناى وجود رفتار سازگارانه و عدم رفتار ناسازگارانه است. «رفتار سازگارانه» رفتارى است که فرد را به اهدافش برساند و «رفتار ناسازگارانه» رفتارى است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز دارد.

بر اساس چارچوب این دیدگاه، فرد سالم کسى است که در جامعه طورى رفتار کند که به اهدافش برسد. حال اهداف چه باشند و جامعه چه جامعه اى باشد، فرق نمى کند و چندان اهمیتى ندارد! بیمار هم کسى است که رفتارش او را به اهدافش نرساند! تلاش و هدف نهایى این الگو و نظام ارزشى آن این است که شیوه هاى رفتار سازگارانه و رسیدن به اهداف را به افراد آموزش دهد. در الگوى رفتارگرایى، اهتمام بر این است که فرد به هدفش برسد; فرقى نمى کند که این هدف خوب باشد یا بد، و ‌در کنارش حق دیگران ضایع شود یا نشود.

این تعریف از «سلامت روان» یکى از رایج ترین تعاریف بهداشت روانى است که در عصر کنونى به چشم مى خورد و متعلّق به یک نظام ارزشى و یک مکتب روان شناختى است که به مکتب «رفتارگرایى» (اصالت رفتار) معروف است. اگرچه ریشه و مرکز این نوع تفکر و عمل در آمریکاست، ولى امروزه به سراسر جهان سرایت کرده و حتى در مشرق زمین و کشورهاى اسلامى نیز عده اى خواسته یا ناخواسته عملکردى مطابق و هماهنگ با این دیدگاه دارند.

این الگو و این دیدگاه امروزه در بیشتر کشورهاى دنیا، به ویژه کشورهاى غربى و صنعتى، رایج است و توسط حاکمان و سیاست مداران شیطان صفت به کار گرفته مى شود; دیدگاهى که غیرانسانى و شیطانى است و توجیه کننده این ضرب المثل معروف است: «هدف وسیله را توجیه مى کند!» آیا انسانى که فقط به فکر خود، منافع و اهداف خویش است و اهمیتى به اهداف، حقوق و منافع دیگران نمى دهد و حتى در موارد زیادى نیز آن ها را ضایع یا غصب مى کند، انسانى سالم و منطقى است ؟

البته ناگفته پیدا‌ است که گاهى انسان اهدافى دارد منطقى و انسانى ، ‌بنابرین‏، اگر طورى رفتار کند که ‌به این اهداف برسد هیچ مشکلى پیش نمى آید چون هم رفتارش منطقى است و هم اهدافش منطقى اند و هم چنین رفتارى نشانه اى از سلامت فکر، روان و شخصیت او به شمار مى آید. اما اگر فردى اهدافى دارد غیرانسانى و ملازم با تضییع حقوق فرد یا افراد دیگر، آیا باز هم چنین شخصى رفتارش منطقى و سازگارانه است؟ آیا براى رسیدن به هر هدفى، مى توان به هر رفتارى دست زد؟ آیا با عقل سلیم و حکیم مى توان گفت: چنین فردى از سلامت روان برخوردار است؟

با وجود این، در همه جاى دنیا کسانى هستند که اگرچه این را بر زبان نمى آورند و خود را «رفتارگرا» نمى دانند و حتى در مواردى از این اسم و اصطلاح نیز به ظاهر بیزارى مى جویند، اما در عمل، منش و رفتار خود، دقیقاً بسان رفتارگرایان و مطابق با نظام ارزشى آنان عمل مى نمایند.

همان گونه که ملاحظه مى شود، این الگو و الگوى فرویدى هر دو بر سازگارى تأکید مى کنند، منتها فروید سازگارى فرد با خود و جامعه اش را در نظر مى گیرد، ولى رفتارگرا سازگارى رفتار با هدف را مدّ نظر قرار مى دهد. علاوه بر این، در مقایسه الگوى «رفتارگرایى با الگوى «پزشکى» و «روان پزشکى»، مى توان گفت: الگوى «پزشکى» یک الگوى مطلق گرا و این الگو نسبى گراست.

روان پزشک، پرخاشگرى کنترل نشده را به صورت مطلق مرض و بیمارى مى داند، در حالى که از دید رفتارگرا، اگر رفتار پرخاشگرانه شما را به هدفتان برساند نه تنها مرض و بیمارى به حساب نمى آید، بلکه عین سلامت است. طبق الگوى «رفتارگرایى»، اگر پرخاشگرى شما را به هدفتان نرساند آن گاه مى توان گفت: این پرخاشگرى نشانه مرض و نابهنجارى است.

بر اساس همین دیدگاه غیرانسانى رفتارگرایى است که حاکمان و سیاست مداران غربى، به ویژه آمریکا و انگلستان و همدست جعلى و بى ریشه آنان اسرائیل غاصب، خود را محق و ذى صلاح مى دانند که تحت عنوان آزادى، دموکراسى و حقوق بشر به هر کشور و سرزمینى حمله کنند و پس از کشتن هزاران بى گناه، و بى خانمان کردن عده زیادى از مردم عادى، ثروت ها، منابع و معادن آنان را به غارت و چپاول ببرند! چنین مهاجمانى براى اینکه رفتار خود را منطقى و انسانى جلوه دهند دایم در بنگاه ها و بوق هاى تبلیغاتى خود، از هدیه کردن آزادى و دموکراسى و احقاق حقوق بشر دم مى زنند! از دید آن ها، این گونه رفتارها نه تنها بد نیستند، بلکه نشانه اى از آزادى، دموکراسى، سلامت روان، عدالت و انسانیت به شمار مى آیند; زیرا آن ها را به هدفشان، که غارت فرهنگ، ثروت و منابع مردم کشورهاى مظلوم است، مى رساند(گنجی،۱۳۸۰).

۴٫ الگوى انسان گرایى

روان شناسى «انسانگرا» الگویى از سلامت روان را ارائه مى دهد که با سه الگوى پیشین تفاوت فراوانى دارد. در این الگو، بر طبیعت و جنبه هاى مثبت انسان و فعّال بودن وى تأکید مى شود.

طبق این الگو، «سلامت روان» به معناى رشد، شکوفاسازى و تحقق استعدادها و نیروهاى درونى انسان است. از چشم انداز این الگو، انسان سالم کسى است که استعدادهاى خود را شکوفا سازد و به کمال مطلوب و ایده آل برسد. در نظام ارزشى این الگو، هدف و هنر انسان رسیدن به کمال و شکوفاسازى تمام استعدادهاى ذاتى و درونى وى است. در دیدگاه «انسانگرا»، انسان با یک سلسله متنوع از استعدادها و نیروها متولّد مى شود که روى هم رفته، به «طبیعت انسان» معروف است. این نیروها عبارتند از: هوش، نیازها و غرایز، معنویات و الهیّات، عاطفى بودن، اجتماعى بودن و مانند آن که بر اساس این الگو، تمام آن ها، هم سالم هستند و هم مثبت. همه انگیزه انسان و اصلى ترین انگیزه وى نیز شکوفاسازى این نیروهاى سالم و مثبت است. طبق این الگو، انسان کلّیتى است متشکل از روح و جسم (تن و روان) که همواره به طرف خودشکوفایى و کمال در حرکت است.

این دیدگاه بر خلاف سه دیدگاه قبل، انسان را ذاتاً سالم، مثبت و فعّال مى پندارد که با اراده، اختیار و مسئولیت خودش، اعمال و کردارش را انجام مى دهد. وى مسئول سلامت خویش است و اگر هم مریض شود، خودش باید در درمانش فعّال و تصمیم گیر باشد(گنجی،۱۳۸۰).

دیدگاه اسلام در باب بهداشت روانى

گرچه بحث «بهداشت روانى» از دیدگاه اسلام نیازمند کتاب و یا مقاله مستقلى است، ولى براى حسن ختام کلام، به اختصار، به دیدگاه دین مبین اسلام در این باره اشاره مى گردد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...